کرامت حرم
وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر بی انتها گرفت
یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده من هم شفا گرفت
شد پای بوس خاک در آستانه ات
تا از کرامت حرم تو صفا گرفت
از لحظه ای که وارد شهر شما شدم
فهمیده ام نگاه رئوفت مرا گرفت
وقتی به صحن آینه ات آمدم دلم
رنگی به روشنایی آئینه ها گرفت
دل آشیان گرفته در ایوان آینه
گل داده است غنچه گلدان آینه
از مرقدت شمیم مناجات می رسد
بر مقدمت توسلِ حاجات می رسد
وقتی که خاکبوس حریم تو می شوم
دستم به چشمه های کرامات می رسد
دیگر چه احتیاج به مهتاب و آفتاب
تا نور گنبدت به سماوات می رسد
با بال هر فرشته که گرم طواف توست
امواج بی کران تحیّات می رسد
هر دم از آسمان ضریح مطهرت
عطر مزار مادر سادات می رسد
در بین صحن حضرت صاحب زمان بگو
یک عصر جمعه وقت ملاقات می رسد؟
بانوی مهربان جهان اشفعی لنا
ای عمه امام زمان اشفعی لنا
دستت کریم و سفره خیرت کثیر تر
هرگز ندیده ایم ز تو دستگیر تر
نائل به فیض کسب مقامات می شود
در محضر تو هر که شود سر به زیر تر
می گفت شاعری که بهشت است مرقدت
نه نه , بهشت نه ! به خدا بی نظیر تر
گل پوش می شود حرم آسمانی ات
با فرشی از دو بال ملائک حریر تر
با مقدم تو باغ بهار است هر کجا
حتی هزار مرتبه از قم کویر تر
نقش بهار , در حرمت بسته می شود
گل , مات گلعذاری گلدسته می شود
از نسل کوثری, که شد این شوره زار ها
از برکت حضور شما چشمه سار ها
در سایه تو جلوه خورشید پا گرفت
این انقلاب از تو و این افتخار ها
صبحی اگر دمیده , ز نور نگاه توست
رونق نداشت بی تو در اینجا , بهار ها
از بس سبد سبد گل ایمان چکیده است
از آسمان لطف تو بر کوچه سار ها
بر سفره کرامت و فضلت نشسته اند
همواره زائران تو و همجوار ها
این سایه را تو بر سر من مستدام کن
با جلوه های معرفتت آشنام کن
آسیه آمده به دیارت ز سمت نیل
یا می رسد ز عرش خدا همسر خلیل
از شرق و غرب عالم امکان رسیده اند
امشب به خاک بوسیتان بانوان ایل
یعنی عجیب نیست اگر جا گرفته اند
حتی فرشته های مقرب چو جبرئیل
با اشکهام آرزویی موج می زند
بانو اگر ضریح تو را بسته ام دخیل
چشم امید ما همه بر دستهای توست
فردا که می رسد همه جا بانگ الرحیل
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
تا زائران دختر موسی بن جعفریم
امروز اگر برات شفاعت به دست توست
فردا ولی شفاعت جنت به دست توست
فرموده اند مریم آل پیمبری
معصومه ای و چادر عصمت به دست توست
تفسیر « یطعمون علی حبه » تویی
وقتی که سفره های کرامت به دست توست
هر شب دخیل پنجره هایت , هزار دل
آخر کلید های اجابت به دست توست
پر می زند به سینه من شوق کربلا !
بانوی من جواز زیارت به دست توست
کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی
دل را دوباره زائر کرب و بلا کنی
یوسف رحیمی