لحظه ی تلخ
دوبـاره زینب کبـری بـدون مـادر شـد
علـی امیـر عرب هـم بـدون همسـر شد
عزیـز ارشـد زهـرا بـه گـریـهافتـاده
که قاتـل حسنـش ضـرب دستکافـر شد
ز ناله هـای حسین اهل آسمـان گریـان
مگـر که گشت محـرم , حسین بی سـر شد
نه فاطمیه بُـود یـار مرتضـی جـان داد
دو چشـم شیعه شبیـه دو چشـم کوثـر شد
بـرای دخت پیمبـر بلنــد گریـه کنیـد
که شب رسیـده دگـر وقت غسل پیکـر شد
برای غسـل مهیـا شـد و بـه اسمـاگفـت
ببین که مـادر طفـلان من چـهلاغـر شد
ز چاه خانه بـرون می کشیـد اسمـا آب
چـه لحظه لحظه ی تلخی برای حیـدر شد
بـرای غسـل علی آستیـن چو بـالا زد
ز ناله هـای دلش گـوش هر ملک کـر شد
فتـاد چشـم علـیبـر کبـودی چهـره
به گریـه گفتچطـور این علی دلاور شد؟
همینـکه دست خـدا تـا رسیـد بر بـازو
به نالـه آمـد و بـا یاد کوچه مضطـر شد
کفـن نمـود و دو تـا از کفن هنوزم هست
حسیـن را نگهـی کرد و دیده اش تـر شد
اجـازه داد پـدر تـاکـه زینبـش آرام
کنـد وداع ز مـادر که وضـع بد تـر شد
خلاصه کـار تمـام است و وقت تابوتاست
زمـان تشییع آن گـل,که زودپـرپـر شد
بـه پـای بـردن تابـوت ,لـرزه افتـاده
به دست بت شکنی کـه حریـف خیبـر شد
بـه در رسیـد و در خانه را علی وا کـرد
نظر فکنـد بـه دستـش سیـاه ازدر شد
زمـان دفـن شد و مرتضی تک و تنهـاست
گمـان کنـم که دودست رسـول یـاور شد
نمـود گردن خود را کج و نگـاهی کـرد
به یـارخـود ,که بمیـرم نگـاه آخـر شد
نشست تـا که لحـد را بچینـد او بـرقبـر
ولـی بـرای علـی ایـن ورای بـاور شد
کنـار قبـر نگـارش علـی شـده بـاران
مـزار فـاطمـه بـا اشـک او معطـر شد
به زیر خاک نهان ماند و بی حرم شدهاست
حریـم او بـه دل شیـعـیـان مقعـر شد
ز گریـه و غـمزینـب بســوز ای محسن
کـه رفت مـادروداغـش برای دختـر شد
سید محسن حبیب اله پور