هزار شکر که اشک مرا نمی بینی
که درد های دلت بیشتر از این بشود
خدا به داد دل مرد عاشقی برسد
که پیش او نفسش نقش بر زمین بشود
ز بسکه پیرهنت خون گرفته شک دارم
عقیق خورد شده یا که پاره یاقوتی
مگر چه مانده ز جسم نحیف تو بانو
به فکر پوشش دیواره های تابوتی
بیا بخاطرم از خیر چادرت بگذر
ببین که پارگی از وصله بیشتر شده است
چقدر مشت و لگد خورده چادرت یکجا
که حجم پیکرت اینقدر مختصر شده است
میان پرده برایم بگو که در آتش
تو خورده ای به در خانه یا در افتاده؟
چگونه بوی تورا میخ روی در میداد
چرا به در اثر پای لشگر افتاده؟
از این به بعد اگر خواستی که برخیزی
کمک بگیر ز من تا کمی توان داری
زمین که می خوری از درد می روی از هوش
شنیده ام چقدر درد استخوان داری
عزیز قلب پیمبر چگونه صبر کنم
که درد داری و مرهم نمی شود پیدا
بیا و یاس جوانم کمی تحمل کن
علی بدون تو بیچاره می شود به خدا
مهدیه باقری