شعر مدح امام حسين (ع)
من نالایق
من نالایق اگر تشنه یدیدار توام
از طفولیتم اربابگرفتار توام
نیستم مستحق این همهلطف و کرمت
تا نفس میکشم ای شاهبدهکار توام
چون به دربار شما آمدو رفتی دارم
خلق گویند که من محرماسرار توام
گریه کردن به تو رامادر من یادم داد
فخرم این بس که سیهپوش و عزادار توام
تو به پیشانی من مُهرقبولی زده ای
تا بدانند همه نوکردربار توام
جان زهرا بَرِ کسمُشت مرا باز مکن
هر چه هستم به تووابسته ام و خار توام
نگرانم برسد روز جزاو بینی
که من مرثیه خوان درصف اغیار توام
چه شود لحظه ی مرگمهمه بینند که من
دست بر سینه ام و ماتبه رخسار توام
بی وفایی مرا جانابوالفضل ببخش
من که پابست تو و مستعلمدار توام
من بی قدر و بها راتو بهایم دادی
گرچه بی مایه فطیراست خریدار توام
به غباری که نشسته بهسر و روت قسم
تاقیامت خجل از مادربیمار توام
سعید خرازی