منی که بر همه عالم گره گشا بودم
میان موج مصیبات مبتلا بودم
همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است
به وقت فتنه چه بی یارو آشنا بودم
کنار منبر من مکتب جدید زدند
در آن غبار زمان چشمه هدی بودم
حیققت همه قرآن میان قلب من است
منم که بر همهخلق رهنما بودم
شبی که از همه سو ریختند در خانه
فقط بیاد غریبیِ مرتضی بودم
قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم
سحر که غرق مناجات با خدابودم
در آستانه در صورتم به جایی خورد
اسیر ضربه سیلیِ بی هوا بودم
میان کوچه باریک گیر افتادم
شبیه مادر خود زیرِ دست وپا بودم
همین که شعله آتش به دامنم افتاد
نفس نفس زدم و یاد خیمه ها بودم
اگرچه شکرخدا دختری نسوخت ولی
به یاد شام غریبان کربلا بودم
سرم برهنه,شبانه کسی ندید چه شد
به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم
کمی ز روضه گودال بر سرم آمد
به گیسوان پریشان چودرنوا بودم
نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما
به یاد قاری بالای نیزه ها بودم
قاسم نعمتی
یا حسین*عالی بود