نذر سحر
از روزهای گرم تابستان گذر کن
از خواب بگذر سینه را نذر سحر کن
روزه که می گیری نگاهت را نگهدار
از دیدن هر چه به جز خالق حذر کن
دل را به درگاه خدا بسپار بی شرط
با ربّنا خواندن به عرش حق سفر کن
از قید این و آن بکــَــن خود راپس از آن
هر جا که رفتی بر خداوندت نظر کن
آری خدای ما کریم و مهربان است
پروردگار اهل خاک و آسمان است
سوی حریم مغفرت دست نیازم
در ماه غفران غرقه در صهبای رازم
با یا علیُّ یا عظیمُ یا غفورت
کوک است ذکر لعل و ضرب قلب و سازم
وَالله جز درگاه تو جایی ندارم
معشوق من با عشق پاکت در نمازم
تو بنده ی بد را هم از در رد نکردی
این رحمت و لطف خدایم را بنازم
من بی قرار و نغمه ی یارب قرارم
آلوده ام امّا خدا را دوستدارم
یا رب قرار سینه های بی قراری
تو در دل قلب کویریَّم بهاری
تو خوب می دانی شما را دوست دارم
من خوب می دانم که ما را دوست داری
پوشانده ای عیب و گناهم را خدایا
تو آبروی بنده ی خاطیُّ و زاری
شکــّــی به لطف و رأفت و عشقتندارم
مهمان شدم تا باز بر جانم بباری
باران رحمت را فرود آور خدایا
از بنده ی شرمنده ات بگذر خدایا
ماه خدا عید است پس عیدانه دارم
با تو کلامی خالص و مردانه دارم
توبه نمودم قول دادم پس پساز این
حال نویی در بین شهر و خانه دارم
دیگر نمی رنجانم از کارم پدر را
دیگر هوای مادرم جانانه دارم
دیگر نمی گویم دروغ وهجو هرگز
با اهل غیبت شیوه ای خصمانه دارم
بستم برای بندگی با عرش عهدی
چشم انتظارت مانده ام برگرد مهدی
حسین ایمانی