نروی گرد حریمی که مکعب باشد
نروی گرد حریمی که مکعب باشد
در طواف حرمی رو که در او رب باشد
هر که بر درگه ارباب مودب باشد
مستی اش از خم خمخانه ی زینب باشد
تو بگو باده حرام است ولی می خوارم
سهم هر روزه من از باده ی زینب دارم
بر لبم بوسه ی جبریل اگر جا دارد
یا اگر فاطمه بر سینه نظر ها دارد
و گدا هم شرف عرش معلی دارد
همه از دولتی زینب کبری دارد
به خداوند که بر جود تو ایمان دارم
گوشه ای از حرم پاک تو دکان دارم
از سراپای ابالفضل ادب می جوشد
به لب نیشکرش نخل و رطب می جوشد
خم به ابرو ببرد شهر حلب می جوشد
خون زینب به رگ شاه عرب می جوشد
ادب از روز ازل جوهر مادر زاد است
به وفاداری او خواهر او استاد است
زین اب آمده تا زینت حیدر باشد
عین حق است و خدا خواسته دختر باشد
نگرانی همه در دیده ی مادر باشد
چشم او منتظر روی برادر باشد
فطرس آمد به سخن گفت سخن حاجت نیست
زینب آمد به بر یار به من حاجت نیست
آینه چون همه ی چشم خلایق ماتت
پاک چون پارچه ی سبز حریری ذاتت
برتر از حد تصور همه ی اوصافت
انبیاء کاسه به دستان صف خیراتت
زن افتاده به پای تو شبی مریم شد
خاک پایت شرف خیل بنی آدم شد
لب خود باز کنی بوی عسل می پیچد
خبر آمدنت همچو مثل می پیچد
دور این خانه مگر ماه و زحل می پیچد
به سرم حی علی خیر العمل می پیچد
این اذان حرم ماه دمشق است و بس
سجده بر خاک درش نیت عشق است و بس
قطره در پیش تو آمد ز نگاهت یم شد
نفس ما توبه ی آدم که شنید آدم شد
هر کسی گفت حسین بر دو جهان محرم شد
چایی روضه ی ما از دم زینب دم شد
حال برخیز که با نیمه ی جان می گویم
روی گلدسته ی صحن تو اذان می گویم
عاشقان وقت خروش است و سبب نزدیک است
همه آماده که رسوایی شب نزدیک است
به خداوند قسم فصل طرب نزدیک است
حرف ناموس میان است و غضب نزدیک است
نگذاریم که خشت حرمت کم بشود
علم افتاده و یا پیش کسی خم بشود
محمد رضا ناصری