هاشمی زاده
غصه هارا که میبرم از یاد
میشود خانه ی دلم آباد
واژه در واژه میزنم فریاد
شب میلاد او مبارک باد
رجبیون “مه” رجب آمد
نخل امید را رطب آمد
نه فقط دلبر حسین آمد
بلکه تاج سر حسین آمد
نوه ی مادر حسین آمد
علی ِ اصغر حسین آمد
او شراب خم حسین باشد
علی سوم حسین باشد
آسمانی ترین شهاب است او
هاشمی زاده مستطاب است او
نور چشم ابوتراب است او
زینت دامن رباب است او
عشق لیلی و عشق مجنون است
أخوی رقیه خاتون است
جبرئیل امین غزل خوانش
خالقش از علاقه مندانش
میبرد دل لبان خندانش
میکند عمه دست گردانش
عمه جان زینبش به یادش بود
فکر اسپند و “وان یکاد”ش بود
ز مسیحا دمان مسیحاتر
ز دو صد خضر و یوسف آقاتر
ز موالید خانه زیباتر
ز رسولان حق معلّاترپ
یر ادیان رایجش کردند
طفل باب الحوائجش کردند
بی قرارش جناب جبرائیل
سربه دارش جناب میکائیل
چای ریزش جناب اسرافیل
سربه زیرش جناب عزرائیل
اسم رمز سفینه ی ارباب
جای او روی سینه ی ارباب
بانگاهش اگر صفابدهد
دردهای همه دوا بدهد
لقمه نانی به هر گدا بدهد
تذکره های کربلا بدهد
بوی سیب حرم وزیده و بس
سوی روضه مرا کشیده و بس
قسمت این بود بزرگ تر بشود
و سپس عازم سفر بشود
وهمانند محتضر بشود
و برای پدر سپر بشود
قسمت این بود حرمله برسد
به حرم سوت و هلهله برسد
قسمت این بود کوفه جا بزند
مادری عمه را صدا بزند
پدری قید بچه را بزند
طفل شش ماهه دست و پا بزند
قسمت این بود سه شعبه گیر کند
مادری را ز غصه پیر کند
قسمت این بود کربلا برسد
به حرم پای اشقیا برسد
بی نوایی به یک نوا برسد
وکسی پشت خیمه ها برسد
برسد تا که نبش قبر کند
قسمت این بود ربابه صبر کند
علیرضا خاکساری