همنشین باده و پیمانه
امشب از عشق تو من دیوانه ام
همنشین باده و پیمانه ام
ساقی امشب داده جام و باده ام
بر امیری عاشق و دلداده ام
مست مست مست از بویش شدم
ناخداگاه عاشق رویش شدم
ماه در حسرت که او ماهش شود
یک شبی تا صبح همراهش شود
حضرت موسی عصایش دست اوست
عیسی مریم دمش از هست اوست
یوسف مصری پی دیدار اوست
حاتم طایی چو خدمتکار اوست
او حسین است و منم دلداده اش
گردنم انداخته قلاده اش
جلوه مهتاب امشب دیدنیست
شادی ارباب امشب دیدنیست
اشبه الناس آمده بر دلبرش
بوسه می گیرد ز روی اصغرش
حرز یا زهرا به گردن دارد او
بهر خلقت او بود چون آبرو
مادرش محو جمال او شده
عمه اش محو کمال او شده
عشق خندیده که مقصود آمده
دلبر مهدی موعود آمده
زینت دوش عمو عباس اوست
ساقی صد خضر و صد الیاس اوست
بوسه بر رویش زند ارباب ما
شانه بر مویش زند ارباب ما
چشم او را بوسه باران می کند
حلق او را از چه پنهان می کند
روز عاشورا که گردد قحط آب
می شود بیتاب شیرخوار رباب
روی دست او را چو بالا می برد
حرمله با تیر نازش می خرد
این علی ام را چو سیرابش کنید
بعد این مدت شما خوابش کنید
وای آن لحظه که گلریزان شود
حنجرش بر پوست آویزان شود
شرم دارد از علی و مادرش
روی دستش گشته پرپر اصغرش
پشت خیمه سینه اش را چاک کرد
مرد او تا اصغرش را خاک کرد
بر روی نیزه سر اصغر چو دید
گریه های مادر او را شنید
لایی لایی لایی لایی لای لای
یک سر کوچک به نیزه وای وای…
روح الله گائینی