یا سیدالساجدین
مبارک دل شاد ایرانیان
ز فرزند داماد ایرانیان
رسید عیدی فاطمه از جنان
چه مست اند و دلداده ایرانیان
عرب ها عجم ها برادر شدند
رسید او به امداد ایرانیان
عروس علی، اجر تو با علی!
که شد زنده تر یاد ایرانیان
خدا با گداهای او یار شد
حسین بن حیدر پسردار شد
شب ساغر و باده و میکده
شب می گساری ما آمده
بده دست خود را به دست علی
به حرف کسی غیر او دل نده
برای طوافی به دور سرش
نوشتند صد عمره مفرده
سحرها که ما را دعا می کند
می آید به دیدارمان سرزده
بنازم به این بندهء راستین
بنازم به تو سید الساجدین
شبی خاک کوی و گذر میشوم
سیاهم ولی جام زر میشوم
مرا با سلاطین عالم چکار
گدا میشوم معتبر میشوم
من آن سنگ بی مصرفم که اگر
نگاهش بخواهد گهر میشوم
شبی که تجلی اسم علی است
اسیر نجف، بیشتر میشوم
نوشتم روی ساغرم یاعلی
مرا میهمان کن حرم یاعلی
دخیلم به چشم پر آبی که نیست
شدم مست جام شرابی که نیست
گره خورده قلبم به گیسوی یار
به زلف پر از پیچ و تابی که نیست
چرا بی حرم مانده آقای ما
دلم سوخته از جوابی که نیست
نشستم توسل کنم در بقیع
میان رواق خرابی که نیست
بیائید دور مزاری که هست
بیائید در پشت بابی که نیست
مقدر شده تا زیارت کنیم
خدا را روی خاک عبادت کنیم
گداییم و داریم مستانگی
بیائید شد وقت دیوانگی
اگر مدح خورشید کار خداست
چرا اینقدر حرف و پر چانگی
فدای امامی که در غربتش
شده بانی روضهء خانگی
رخش رنگ عوض کرد در آفتاب
نشد رنگ او رنگ بیگانگی
مرا در دل آتش غم گذاشت
دلی سوخته روی دستم گذاشت
فدای وقارش، وقار تنش
خزان شد ز داغی بهار تنش
چنان خورد روی زمین بارها
که زنجیر هم شد دچار تنش
به سجاد و جدّش جسارت شد و
کتک خورد زینب کنار تنش
سرش را شکستند صد مرتبه
ولی کم نشد اقتدار تنش
شگفتا از آن ضربهء کاری اش
خرابم ز دردش، ز بیماری اش
رضا دین پرور