علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده
مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده
علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده
مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده
ای اسم تو با اسمِ خدا شانه به شانه
ای ذات تو مانند خداوند یگانه
تصویر خداوند شدی در رُخ انسان
فرزند نزاییده شبیه تو زمانه
سخن هرگز نمیماند درون یک دهان پنهان
کدامین تیر میگردد به پهنای کمان پنهان
ز رد پای ناموزن مستان در خراباتم
نماند از راه زن بر خاک رد کاروان پنهان
پیمبر آیا ؟که نه وصی شد , مُحمّد آیا ؟ که نه علی شد
درون آیینه نور تابید و روحِ آیینه صیقلی شد
ازل به نور نبی است روشن , ابد به نور علی معیّن
اَلست, یعنی سوال از انسان علی که آمد سخن بلی شد
بی شک کسی که پاره گریبان حیدر است
“اشهد” نگفته مست و مسلمان حیدر است
آن سرمه ای که اهل نظر در پی اش روند
در زیر فرش پاک شبستان حیدر است
سائل کجا کجا شه اکرام , مرتضاست
دست خدا , حقیقت اسلام , مرتضاست
لا یمکن الفرار من العدل ذوالجلال
بر تخت قسط , مجری احکام , مرتضاست
وقتی که هدف نیست کمان فایده اش چیست؟
بی نام علی هر دو جهان فایده اش چیست؟
جز گفتن سی تا به علیٍ سه شب قدر
هی روزه ی ماه رمضان فایده اش چیست؟
شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بر دارد
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد؟
هر وقت کامم تلخ باشد چاره اش این است
نام تو را میآورم … نام تو شیرین است
یا مرتضی معیار دین داری ولای توست
هر کس بدون تو مسلمان است بی دین است
مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد
آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند
ویران شدم که تو برسی بانیَم شوی
احوال پُرس هر شبِ بارانیَم شوی
نزدیکِ زخم ِ این دلِ زندانیَم شوی
تا راهِ حل ِ دردِ پریشانیَم شوی