همین که خلق شدم از اضافی گِلِ تو
خدا نوشت مرا تا همیشه سائل تو
همیشه دست به نقدم فدایی ات بشوم
اگرچه این دل آلوده نیست قابل تو
همین که خلق شدم از اضافی گِلِ تو
خدا نوشت مرا تا همیشه سائل تو
همیشه دست به نقدم فدایی ات بشوم
اگرچه این دل آلوده نیست قابل تو
بنده ای آلوده ام داری هوایم را حسین
آمدم تا بشنوی سوزِ صدایم را حسین
رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم
بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین
وقتش شده که جامه ی دل را رفو کنم
فکری برای این دل بی آبرو کنم
قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم
گرچه از دنیا فقط دو چشم تر دارم حسین
من ز ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین
دور از حسین زندگی ما چه فایده
اصلا نفس بدون تو مولا چه فایده
هرگز شعار نیست دلم داد میزند
دنیای بی حسین خدایا چه فایده
حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم
حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم
از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم
یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم
تو را در سینه هاى بى نیاز از هر دوا دیدم
همین دیشب تو را بر منبر بزم عزا دیدم
تو رادر هر تباکى دیده ام با چشم هاى خود
تو را حتى میان اشک از روى ریا دیدم
سهم من از معشوق یک عمر است هجران است
هجران عاشق در حقیقت عین زندان است
درد فراق یار حتما اذیتش کرده
دیدی اگر که عاشقی پاره گریبان است
باز هم در حرمت میل گدایی دارم
شب جمعه هوس کرببلایی دارم
محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست
که چنان صور به دل آه رسایی دارم
زلف همهی خلق گرفتار حسین است
حال همه آشفته و بیمار حسین است
باید که خلائق همگی اشک بریزند
وقتیکه خداوند عزادار حسین است
شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید …
سر و کار دل من هست, فقط با «شاید»
باز هم دفتر خود را بزن ارباب, ورق
اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید
توبه ای می طلبد عفوِ اِلهِ من و تو
که کند رحم به این ناله و آهِ من و تو
لطف حق منتظرِ بارشِ چشمان کسی است
تا بشویَد گُنه از روی سیاهِ من و تو