راه تو راه نجات است اباعبدالله
روضه ات شرط حیات است اباعبدالله
سینه زن سینه کبود است به یاد بدنت
سینه اش نذر ذکات است اباعبدالله
شعر مناجات امام حسين (ع)
بسیار گریه کرد برای تو مادرم
حالا میان روضه از او نام می برم
خیلی به روضه های شما بود معتقد
تاکید داشت هم به منو هم برادرم
قسم بر دل همین که مست دلداریم ما را بس
همین که تشنهی یک جرعه دیداریم ما را بس
قسم بر ماه روی تو قسم بر عطر و بوی تو
همین که ما به موی تو گرفتاریم ما را بس
بوی جنان که هست نسیم عدن که هست
از پیش تو کجا بروم من وطن که هست؟!
گرچه فرات قسمت لبهای تو نشد
غصه نخور عزیز دلم چشم من که هست!
کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را
گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را
به سمت جَذْبهی داغ تو جذب خواهد شد
هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را
آتشفشان کوه های محکمت گرم
با عشق تو بازار عفو و مرحمت گرم
من نه پیمبر قول داده که بماند
تا به ابد در سینه های ما غمت گرم
دلم هوای تو کرده ،کمی حرم لطفاً
تو را به اشک و دعاهای مادرم لطفاً
به من اجازه بده گریه ی کنار ِ ضریح
دوباره قبل ِ اذان تا به صبحدم، لطفاً
کوچه گرد شبِ این شهر پر آزارم من
تا سحر خواب ندارم من و … بیدارم من
کار دستم بده ! من را ز سرت وا نکنی
حَرَجی نیست مرا ، آدمِ بیکارم من
دو سه سر عایله دارم ، نکنی بیرونم
به علی اصغرت آقا که گرفتارم من
نزنی چوبِ حراجْ آخرِ سالی بر ما
برده ی نابلد آخر بازارم من
من به کار تو نمی آیم و جا پر کردم
قلم راکد در گوشه ی انبارم من
هر چه را ساختم آوار شده روی سرم
اثر تجربه های کمِ معمارم من
گردنی هم بکشم خاصیت سِنّم هست
ورنه آموخته ام ، بنده ی افسارم من
گوشه ی صحن تو قلاده ی من را بستند
که بفهمند جماعت ، سگ دربارم من
نخِ قنداقهْ کمک کرده نخوردیم زمین
وسط جاده ی پر چاله ی دشوارم من
آبرویم جلوی شهر نرفت او نگذاشت
به علی اصغرِ شش ماهه بدهکارم من
آبروی تو اگر رفت ، سر حرمله رفت
حرف بیچارگی توست ، عزادارم من
چادر پاره سر مادر اصغر بوده !
گله مند از همه مردم و انظارم من
سر شش ماهه کنار سرت آمد در طشت
جان ندادم ز همین فاجعه بی عارم من
مادرش سایه نرفته است پس از طفل رضیع
متنفر شده از سایه ی دیوارم من
علیرضا وفایی خیال
من ازموج دریای غم آمدم
من از چشم های ترم آمدم
من از سرزمین درون خودم
من از نیستی از عدم آمدم
تیرگناه تا به کمانم گذاشتم
دردی عمیق در دل وجانم گذاشتم
صدحیف جای تربت ارباب راگرفت
این غیبتی که روی زبانم گذاشتم
مُهر کرده روی قلب ما خدا اسم تو را
از همان اول بلد بودیم ما اسم تو را
هر زمان در کارمان گیر و گره افتاده است
یا ابوفاضل مدد گفتیم یا اسم تو را
چشم جاری از تمام چشمهها بالاتر است
بر غم تو گریه صبح و مسا بالاتر است
گریه طفلانهای دارم که شکرش واجب است
از بزرگی کردن این حال و هوا بالاتر است