میخرم برجان خود دردوبلای روضه را
میکشم برصورتم دست شفای روضه را
پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
میخرم برجان خود دردوبلای روضه را
میکشم برصورتم دست شفای روضه را
پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
کسیکه از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد
دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد
دلم گرفته شبیه غبار کرب وبلا
شدم اسیر نگاه نگار کرب وبلا
دوباره قافله رفت و شدم پریشان دل
نشد دوباره شوم هم جوار کرب وبلا
تا خانه ی تو هست چرا در به در شدن
کم لطفی است سائل دست دگر شدن
وقتی کریم ها سر سفره نشسته اند
دیگر چرا معطل چندین نفر شدن
سائل شدیم شامل لطف وکرم شدیم
خار آمدیم از نفست محترم شدیم
لب وا نکرده حاجتمان مستجاب شد
وقتی دخیل گوشه ای از این علم شدیم
بیچاره دلی که به محبت نتپیده است
یا در ره معشوق مشقت نخریده است
بیچاره کسی که شب جمعه شده اما
از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است
نمی بینی از غصّه لبریزم و
نمی بینی از دوری آشفته ام ؟
باشه, کربلا رام نده, لا اقل
بشین پایِ حرفای ناگفته ام ؟
میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد
میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد
درگیـرم این ایـام با سودای رفتن
شوق دویـدن ها و امّـاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
چه ببینم چه نبینم؛؛انتظارش کافی است..
من بهشتش را نمیخواهم؛؛کنارش کافی است
هر کسی یک یا حسینی گفت زهرا میخرد
یک دعای او به صد ایل و تبارش کافی است
یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هقهق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین