شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

آقا به جان حضرت زهرا ظهور کن

گریه مرا دچار تنزل نمی‌کند
بیچاره آنکه بر تو توسل نمی کند
جز نام تو به روی لبم گل نمی‌کند
دل دوری از تو را که تحمل نمی کند

مولای من

مجال نُطق ندارد زبان تقریرم
نیامده است قلم پای کارِ تحریرم

صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید…
چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم

یا صاحب الزمان(ع)

از ما نمی ماند به جا غیر از محبت
دور تو می گردیم پس نوبت به نوبت

ما طبق معمول همیشه شرمساریم
در کوله بار ما ندیدی جز خجالت

یا صاحب الزمان(عج)

دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد
حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد

باید بفکر بود که او فکر ماکند
مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد

وصال عاشق و معشوق

قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی

ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی

آقاجانم

عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی
من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی

دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما
چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی

صبح ظهورت

اندوه ناتمام زمان را تمام کن
ظلم از سر زمانه گذشته، قیام کن

ما را برای صبح ظهورت نگاه دار
ما را بیا نظاره گر انتقام کن

چشم انتظار ها

در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها

ای راز گریه های سر جانماز ها
ذکر لبان خشک همه روزه دار ها

فراق

جز تو از درد من اینجا هیچکس آگاه نیست
جز فراق تو که دردی انقدر جانکاه نیست

خاطرت را عفو کن خیلی مکدر کرده ام
در بساط من به پیش آینه جز آه نیست

آقا جان

شب شد و باز زیر نور ماهتم
در به در،دنبال یه نگاهتم
آقاجون با من غریبگی نکن
من همون عاشق پر گناهتم

یا صاحب الزمان(ع)

به جز تو در همه عالم رفیق من را نیست
دلم فقط به تو گرم است با تو تنها نیست

چه حرفها که فقط با تو می‌شود بزنم
برای غمزده همدم به غیر دریا نیست

مولای من

سیدی دنیا وَ ما فیها صدایت می‌زند
خاتم پیغمبران طاها صدایت می‌زند

شد دعا هم خسته، از دست دعاهایم بیا
ای دعای ما، دعا حتی صدایت می‌زند

دکمه بازگشت به بالا