شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

بلند مرتبه شاها

امیرزاده ی طاها ، بلند مرتبه شاها
عزیز سید بطحا ، بلند مرتبه شاها
امید ام ابیها ، بلند مرتبه شاها
دم هزار مسیحا ، بلند مرتبه شاها

آقای من

من از تو دور، نگارم خدا کند که بیائی
چگونه اشک نبارم خدا کند که بیائی

تویی که بِه ز گلی ای گل همیشه بهارم
منم که کوچک و خارم خدا کند که بیائی

نگاهت لازم است

زخم بی بهبود ما را یک نگاهت لازم است
آسمان تار ما را روی ماهت لازم است

ما در این شهر هوس مجروح زخم فتنه ایم
شانه ی زخمی ما را تکیه گاهت لازم است

مولای من

مثل قدیم چشم مرا گریه دار کن
نزدیک عید حال مرا نو نوار کن

ایندفعه هم بیا بده توبه مرا سپس
از بندگان حضرت پروردگار کن

غَمِ هِجرانَت

دِلِ خود را به تو یِک دَم نَسِپُردَم، جانا
یِک شَب از دوریِ تو غُصّه نَخوردَم، جانا

بِهتَر آن اَست، شَبَش گَردَنِ مَن را بِزَنَند
صُبحِ آن روز، که نامِ تو نَبُردَم، جانا

آقای من

معصیت چید پر و بال دعاهای مرا
حب دنیاست که زنجیر شده پای مرا

هر زمان در صف خواهان تو غائب بودم
لطف کردی و ندادی به کسی جای مرا

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟

بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟

یا صاحب الزمان(عج)

سرگرم دنیا ماندم و ، از یاد تو غافل شدم
کارم شده معصیت و ، در بندگی کاهل شدم

در حق تو بد کرده ام ، بد عهدی من را ببخش
جای رفاقت با شما ، با هر کسی همدل شدم

امام غریب

مسیر باغ دل من، پُر از هوای تو نیست
میان خانهء قلبم، برو بیای تو نیست

بغل نگیر مرا لابد اشتباه گرفتی
عوض شده است گدایت، گدا گدای تو نیست

یوسف خیمه نشین

یوسف خیمه نشین ما میان چاه نیست
در بیابان وصالش جاده ها بیراه نیست

نوکر این خانواده پادشاه عالم است
پادشاهی هم کند در فکر مال و جاه نیست

یا صاحب الزمان(عج)

بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها

ای جانِ جانم

از عالَمِ ” ذَر ” من به دنبال تو بودم
ای جانِ جانم! ای وجودِ در وجودم!

همراهِ مادر داشتم ذکرِ ” فَرَج ” را
نام تو را اوّل ز بَطنِ او شُنودم

دکمه بازگشت به بالا