ای که در دل هستی و با چشم ِ تر می بینمت
عاقبت یک روز با چشمانِ سر می بینمت
روبرویِ استغاثه های ناب مادرم
در دعای عهدِ هر صبحِ پدر می بینمت
ای که در دل هستی و با چشم ِ تر می بینمت
عاقبت یک روز با چشمانِ سر می بینمت
روبرویِ استغاثه های ناب مادرم
در دعای عهدِ هر صبحِ پدر می بینمت
آخر کجاست جای تو یَااَیُّهاالْعَزیز
تاجان کنم فدای تو یَااَیُّهاالْعَزیز
با ذکر مَسَّنا و دَم اَهْلَنَاالضُّرَند
این دستها گدای تو یَااَیُّهاالعَزیز
رنگ از چهره پریده است, خودت می دانی
عرقِ شرم چکیده است, خودت می دانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دستِ یاری طلبیده است, خودت می دانی
عادتاً دم ز عشق یار نزن
بی عمل حرف انتظار نزن
سر تو گرم بازی دنیاست
لاف مجنون بی قرار نزن
چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست
ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست
دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین
از این زمانه از همه دل می برم ببین
حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین
آقا منی که نان تو را میخورم ببین
روی تو را دوباره ندیدم , غروب شد
بغضم گرفت , تا که شنیدم , غروب شد
تا یادم آمد این همه سال است رفته ای
آهی ز عمق سینه کشیدم , غروب شد
یک روز پی کسبی و در فکر معاشی
یک روز شدی غرق تماشای حواشی
ای طالب طوف نوه ی زاده ی کعبه
وقتش نشده تا که سرت را بتراشی
از دردهاى قلب من آقا خبر دارى
من خوب میدانم مرا تحت نظر دارى
من بد!من اصلاً رو سیاهِ روسیاه اما
وقتى سر سجاده اى و چشم تر دارى
تو عاشقانه ترین شعرِ انتظارِ منى
تویى که باعث آرامش و قرار منى
کسى به غیر تو حال مرا نمیفهمد
عجب خیالِ قشنگى که تو کنارِ منى
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه, نه هر روز
دل تو لحظه ای از غم جدا نخواهد شد
ما بین بچههای علی فرق نیست که
ترس یزیدیان همه “اصل ولایت” است
بر خاک میکشند تو را این حرامیان
این بیحیا شدن همهاش از لجاجت است