شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

یوسف زهرا(س)

یوسف نیامدی سر بازار، این دهه
یا اینکه من ندیدمت ای یار، این دهه

بیگانه ها مرا به پشیزی نمی خرند
من را ببین به چشم خریدار، این دهه

ای مهربان

امشب برای من در میخانه جا بگیر
ای مهربان تر از همه دست مرا بگیر

بار گناه و روی سیاه مرا ببین
قلب مرا ازین همه جرم و خطا بگیر

غم عشقت

بیا که با غم عشقت به آسمان برسم
به باغ نسترن و یاس و بوستان برسم

منی که دل به هوای وصال خوش کردم
بیا که در شب هجران به آستان برسم

یوسف زهرا(س)

گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا

منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا

یا ولی الله

سنگین شده اگرچه پروندهء گناهم
من را خریدی آخر با نامهء سیاهم

بسکه رهات کردم از خیر من گذشتی
بسکه گناه کردم نگذشتی از نگاهم

مولای من

محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بدون تو ضربان زمین منظم نیست

چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را
هزار سال بدون تو زندگی…کم نیست

یا ولی الله

چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد

چقدر دغدغه داری که روسفید شوی
به حد وسع برای فرج مفید شوی

یا ولی الله

پایان بده این ظلمت و حیرانی ما را
سامان بده اندوه و پریشانی ما را
بی عطر حضورت همه شبها شب یلداست
کوتاه کن این دوری طولانی ما را

هجران یار

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

آقای من

شب قدره و دلم بدجوری تو هول و ولاس
برا بخشیده شدن رضای تو شرط خداس
دنیا بین من و تو فاصله انداخته اقا
خیلی وقته نوکرت قافیه رو باخته اقا

یا ولی الله

جز سفره‌ی کرامت مولی الموالی‌ام
حاجت نبرده پیش کسی دستِ‌خالی‌ام

از تو به غیر مهر و محبت ندیده‌ام
با اینکه دیده‌ای چه قدر لاابالی‌ام

یا ولی الله

طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر
حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر

این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد
دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر

دکمه بازگشت به بالا