شعر مدح و مناجات

جرعه مکرر

هر که از لجّه ی غم جرعه مکرر نخورد
روز محشر قدحی از می کوثر نخورد

پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی
هیچ شاه دگری غصه ی نوکر نخورد

باخته ای

هر که از لجّه ی غم جرعه مکرر نخورد
روز محشر قدحی از می کوثر نخورد

پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی
هیچ شاه دگری غصه ی نوکر نخورد

عرش نشین

آن ماه که در دامن زهرا بنشیند
باید که چنین در دل دنیا بنشیند

ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها
این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند

حسین مرحم حسن

میان هجمه غم ها اگر پناه ندارد
حسین هست چه کس گفته تکیه گاه ندارد

حسین مرهم زخم برادر است وغمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد

یا محسن بحق حسن

جایی که هست عرض ارادت به راحتی
باز است در بروی رعیت به راحتی

لب وا نکرده میدهد او حاجت مرا
پس میروم بدون خجالت به راحتی

عزیز فاطمه

هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید
چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخشید

اگر چه حاجت مردم فقط زمینی بود
چه رزق ها که به آن ها از آسمان بخشید

غریب شهر مدینه

که گفته شاعر و مداح و روضه کم داری؟
همیشه و همه جا ، جای بر سرم داری

خودم که هیچ ، تبارم همه گدای درت
چقدر گریه به چشمان مادرم داری

مستجاب

شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی

کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی

رسم نوکری

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

چهارمین صراط

چهارمین صراط مستقیم بود
کسی که فرش خانه اش گلیم بود
خدا نبود اگر چه او کریم بود
کسی که کم صداش می کنیم بود

آقای مهربان

کرم می ریزد از دستان لطفت بی امان دائم
کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم

از آن لبها که می بوسید پیغمبر دعایی کن
که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم

حسنیون

بی عشق حسن زندگی ما شدنی نیست
جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست

او هرچه که دارد به خدا وقف حسین است
درمکتب و قاموس حسن ، خویشتنی نیست

دکمه بازگشت به بالا