سجده در صحن شما می کند انسان را مست
آنچنانی که کند روی تو سلمان را مست
بار ها غبطه بر این خورده چرا سجده نکرد
هیبت شاه کند مرتد و شیطان را مست
سجده در صحن شما می کند انسان را مست
آنچنانی که کند روی تو سلمان را مست
بار ها غبطه بر این خورده چرا سجده نکرد
هیبت شاه کند مرتد و شیطان را مست
این زندگی بی روضهها لطفی ندارد
دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد
تا کربلایت هست بین سینه زنها
طوف حرم, سعیِ صفا لطفی ندارد
نیست دور از ذهن, شیئی را تو جاندارش کنی
یک کویر خشک را در راه, گلزارش کنی
باز داری نان و خرما میبری در کوچه ها
بیم آن دارم که مسکین را طلبکارش کنی
از کنج ضریحت می ناب آمده بیرون
یک شهر به دنبال شراب آمده بیرون
قرآن خدا ظرفیتت را که ندارد
از این جهت اسمت ز کتاب آمده بیرون
ما از دعای خیر به هیئت رسیدهایم
از دولتِ حسین به عزت رسیدهایم
هیئت تمام زندگی ما غریبهاست
با پرچم حسین به قدرت رسیدهایم
چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری
تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری
شایسـته بودی با امیرالمؤمنین باشی
زیـرا لیاقت داشــتی مرد آفـرین باشی
وقتی علی فــرقی ندارد با رســـول الله
مثلِ خدیجه بی شک أمّ المؤمنین باشی
آیینهی مرد جمل یعنی اباالفضل
سردار و میرِ بی بدل یعنی اباالفضل
والفجر و والشمسالضحی یعنی حسین و
حی علی خیرالعمل یعنی اباالفضل
هر چند , شوقِ آمدنت در دعای ماست
هر چند , ردّ پای تو در ربنای ماست …
اما برای تو قدمی برنداشتیم
در جادهی مقابل تو ردّ پای ماست
دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن
رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن
یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا
یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن
نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن
هرگز ندیده کس به دو عالم زن اینچنین
خون خوردن آنچنان و سخن گفتن اینچنین
در قصر ظالمان به تظلم که دیده است
شیرآفرینزنی که کند شیون اینچنین