شعر مدح و مناجات

حب علی

سجده در صحن شما می کند انسان را مست
آنچنانی که کند روی تو سلمان را مست

بار ها غبطه بر این خورده چرا سجده نکرد
هیبت شاه کند مرتد و شیطان را مست

این زندگی بی روضه‌ها لطفی ندارد
دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد

تا کربلایت هست بین سینه زن‌ها
طوف حرم, سعیِ صفا لطفی ندارد

تو کتاب الله هستی

نیست دور از ذهن, شیئی را تو جاندارش کنی
یک کویر خشک را در راه, گلزارش کنی

باز داری نان و خرما میبری در کوچه ها
بیم آن دارم که مسکین را طلبکارش کنی

نادعلی

از کنج ضریحت می ناب آمده بیرون
یک شهر به دنبال شراب آمده بیرون

قرآن خدا ظرفیتت را که ندارد
از این جهت اسمت ز کتاب آمده بیرون

قبه الحسین

ما از دعای خیر به هیئت رسیده‌ایم
از دولتِ حسین به عزت رسیده‌ایم

هیئت تمام زندگی ما غریب‌هاست
با پرچم حسین به قدرت رسیده‌ایم

مزارت عرش اعلا شد

چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری

تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری

شکوه فاطمی

شایسـته بودی با امیرالمؤمنین باشی
زیـرا لیاقت داشــتی مرد آفـرین باشی

وقتی علی فــرقی ندارد با رســـول الله
مثلِ خدیجه بی شک أمّ المؤمنین باشی

میر بی بدل

آیینه‌ی مرد جمل یعنی اباالفضل
سردار و میرِ بی بدل یعنی اباالفضل

والفجر و والشمس‌الضحی یعنی حسین و
حی علی خیرالعمل یعنی اباالفضل

شوقِ آمدنت

هر چند , شوقِ آمدنت در دعای ماست
هر چند , ردّ پای تو در ربنای ماست …

اما برای تو قدمی برنداشتیم
در جاده‌ی مقابل تو ردّ پای ماست

این جگر سوخته

دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن

رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن

یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا

یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن

ولای مرتضی

دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

خورشید من

هرگز ندیده کس به دو عالم زن این‌چنین

خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

در قصر ظالمان به تظلم که دیده است

شیرآفرین‌زنی که کند شیون این‌چنین

دکمه بازگشت به بالا