شعر مدح و مناجات

در مسیرِ چادرش

عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است
از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است

مهربانویی که با لبخند مهمان می کند
باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است

امام رضا

هم شدی یاور امام رضا
هم شدی خواهر امام رضا

شأنت این گشته است که هستی
دختر مادر امام رضا

اخت الرضا تویی

دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را

زینب موسی بن جعفر ع

چشم تو حاجات ما را می دهد
عشق با یاد تو معنا می دهد

کار چشمان تو اعجاز است و بس
قطره را هم شان دریا می دهد

خواهرِ خورشید

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

اینجا کرامتخانه ی زهـراست

از سینه ام بعد از تو,غم بیرون نمی آید
بعد از تو غم از سینه ام بیرون نمی آید

تا شاهدت باشد, شهیــده رفتی از دنـیا
از پیکـرت تا حـشر , سَم بیرون نمی آید

پناه گاهِ یتیمان

گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را
که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را

بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما
به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را

نامه ای از غربت ایران

مِنّی اِلَیْکِ … نامه ای از غربت ایران
درسینه دارم حرف هایی با تو خواهر جان

ای باطنت با ظاهرت یکدست آئینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه

علی ممسوس فی ذات الله

تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب

انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب

آمدی قم بانو

مست صحن تو یقین می شکند خم را هم
خوب می دانم اگر بی تو شوم گمراهم

عالم از نور شما روشن و ما مدیونیم
به کرم خانه ی تو روشنی قم را هم

بانوی مهربان

این شهرِ بسته بی گمان خالی ز روزن نیست
نه! این کویرِ تَف زده بی باغ و گلشن نیست

از شاعری بویی نبرده آن که می گوید
یا حضرت معصومه گفتن شعر گفتن نیست

ورودیه حضرت معصومه س به قم

دارد مسیح ما میاید دیگر از راه
پس خیر میبیند گدا سرتاسر ار راه
ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه
دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه

دکمه بازگشت به بالا