شعر مدح و مناجات

یا ولی الله

میان چاه ظلمت دلم عذاب می شوم
مریضم و دخیل نور آفتاب می شوم

خودم دلیل این همه جدایی و مصیبتم
خودم برای دیدن شما حجاب می شوم

ثارالله

جهان من که جدا از تو جانم افسرده ست
شبی صدا نزنم یا حسین دلم مرده ست
قسم به عشق که جانم به گریه محتاج است
بدون اشک غمت باغ دیده پژمرده ست

تو سید الشهدایی

منزهی, به ستایش شدن نیاز نداری
وجود مطلقی و مطلقاً نیاز نداری

حسین! نام تو بهر معرفی تو کافی است
معرفی و به حرف و سخن نیاز نداری

ای حجت حق

قربان تو و محکمه ی عذر پذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت

ای حجت حق, درگذر از بنده ی زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت

یا اباعبدالله الحسین ع

 

وقتی برایِ کرب و بلا گریه می کنیم
بی شبهه رو به رویِ شما گریه می کنیم

آری نگاهِ توست که ما ناله می زنیم
تو شاهدی چرا وُ کجا گریه می کنیم

دیوانه ی امام حسن

 

 

کبوتریم و پی دانه ی امام حسن
رسیده ایم در خانه ی امام حسن

تمام مردم این شهر , شهرت ما را
شناختند به دیوانه ی امام حسن

ذکرِ حُسین

انـدازه ی بـزرگــیِ لطفـت عدد نـبود
در ذهن سائلی که گـدایی بلد نـبود

دریافت , وقـت رو زدنِ خـود نیازمنـد
ذکرِ حُسین هیچ کَم از یا صَمَد نـبود

لاله خونین

مثل تو لاله خونین دهنی نیست که نیست
غیر خونابه براین لب سخنی نیست که نیست

انقدر تیغ تورا روی زمین غلطانده
که به جز خار تنت پیرهنی نیست که نیست

جگر گوشه نبی

دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر

در ازدحام فلک, برق فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر

ارباب حسین ع

خورشید گرمِ دیدنِ رخسارِ ماهِ توست
هر کس بها گرفت,یقین در پناهِ توست

آدم شدم به لطفِ عزای مُحَرَمَت
این عبدِ رو سیاهِ خدا,سر به راهِ توست

عزیزم حسین ع

هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را

خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را

مُـسلمان توأم یا حسین

“بی سر و سامان توأم یا حسین”
“دســت به دامان تــوأم یا حسین”

امر بفـرما که فــدایت شـَـوَم
گـوش به فرمان تــوأم یا حسین

دکمه بازگشت به بالا