کبوتریم و پی دانه ی امام حسن
رسیده ایم در خانه ی امام حسن
تمام مردم این شهر , شهرت ما را
شناختند به دیوانه ی امام حسن
کبوتریم و پی دانه ی امام حسن
رسیده ایم در خانه ی امام حسن
تمام مردم این شهر , شهرت ما را
شناختند به دیوانه ی امام حسن
انـدازه ی بـزرگــیِ لطفـت عدد نـبود
در ذهن سائلی که گـدایی بلد نـبود
دریافت , وقـت رو زدنِ خـود نیازمنـد
ذکرِ حُسین هیچ کَم از یا صَمَد نـبود
مثل تو لاله خونین دهنی نیست که نیست
غیر خونابه براین لب سخنی نیست که نیست
انقدر تیغ تورا روی زمین غلطانده
که به جز خار تنت پیرهنی نیست که نیست
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر
در ازدحام فلک, برق فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
خورشید گرمِ دیدنِ رخسارِ ماهِ توست
هر کس بها گرفت,یقین در پناهِ توست
آدم شدم به لطفِ عزای مُحَرَمَت
این عبدِ رو سیاهِ خدا,سر به راهِ توست
هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
“بی سر و سامان توأم یا حسین”
“دســت به دامان تــوأم یا حسین”
امر بفـرما که فــدایت شـَـوَم
گـوش به فرمان تــوأم یا حسین
وقتی که یادت نیستم, بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم, بی قرارم
الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس که بر این نفس وامانده دچارم
دلرُبایی می کُند
“در لـباس بـنـدگی کار خُــدایی می کُند”
ارث بُرده از حـسن
این که از کار همه مشکل گُشایی می کُند
دختر شیرزنِ حضرت حیدر … زینب
اشتباه است , بگو “حیدرِ دیگر … زینب”
هر چه که خواستم از عشق بگویم این شد
“همه ی عشق , خلاصه بشود در زینب”
اﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ
یعنی ﮔﺪا ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺷﻮد
اﻳﻦ ﺭﺳﻢ ﻋﺎﺷﻘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺗﻮﺭاﺷﻨﺎﺧت
باید اسیر و دربه در و ﺧﻮﻧﺠﮕﺮ ﺷﻮﺩ
فاتـحِ جنـگ جـَمل دلبرِ من را عشق است
یکسره کرب وبلا گفت حسن را عشق است
پسر شـاه کـرم از حـرم آمد بیرون
حرمی بین دعـا گفت حسن را عشق است