شعر مدح و مناجات

شمس الشموس

درد بی درمان به مادادند و درمان ساختیم
اتش نمرود دادند و گلستان ساختیم
فقر ما محدودیت زایی نکردو خیر شد
با گلیم کهنه قالی سلیمان ساختیم

ذره پرور سلطان

 

 

 

با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان

دارد خبرها میرسد از محضر سلطان

در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده

با مهربانی چشم ذره پرور سلطان 

حضرت کریمه

ای چشمه‌های نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
راز دلم, نیاز دلم, باور دلم
سوی تو دست‌و‌پا زده بال و پر دلم

قطره عاشق شد

آنچنان کز سوره ها بر دل فقط کوثر نشست
بین صحنت جای خواهر بر لبم مادر نشست
انقدر سائل که در این صحن پشت در نشست
بیشتر از آن یتیم امد و بالا سر نشست

نور

“دختری از اهل بیت آفتاب”
دختر لبخندهای مستجاب

از تبار لا فتی الا علی
وارث “من عنده علم الکتاب”

لطف بی بی

قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد

توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد

سلام حضرت بانو

سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟
عزیز ضامن آهو گدا نمیخواهی؟
دلم گرفته به غم خو گدا نمیخواهی؟

شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟

حرم قم

حکم کردند که بی عشق نفس مذموم است

شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است

از رضایی شدن تک تک ما معلوم است

دل مسلمان شده ی فاطمۀ معصوم است

قصد کمک دارد

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از ملک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شک دارد

روز دختر مبارکت بانو

در حرم قصد دلبری دارد
هرکسی حال بهتری دارد

زائر قم‌ شدیم , یا زهرا(س)
این حرم بحث دیگری دارد

بانوی مشکل گشا

ای بهشت آرزوهای بهشت
ای سراپا کوثر و کوثر سرشت
ای گل عطر آفرین باغ عشق
ای تجلی گاه بانوی دمشق

فداها ابوها

بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از باده ی کوثری شد سبوها

بدون توسل, رسیدن محال است
مُصَلِّی که شد از دل بی وضوها؟

دکمه بازگشت به بالا