در سحر چشم که گریان بشود خوب تر است
سائلت پاره گریبان بشود خوب تر است
گرچه موسی ست مناجاتی طور تو ولی
گر خدا همدم چوپان بشود خوب تر است
در سحر چشم که گریان بشود خوب تر است
سائلت پاره گریبان بشود خوب تر است
گرچه موسی ست مناجاتی طور تو ولی
گر خدا همدم چوپان بشود خوب تر است
ناز و نعمت سرِ این سفره ی احسان دادند
فرصتِ بندگی و توبه فراوان دادند
و چه زیباست در این ماهِ عزیزِ رمضان
به لبِ سینه زنان ذکرِ (حسین جان)دادند
دلتنگ روی ماه تو هستیم, ماه ما
چشمان خیس وقت سحرها گواه ما
معلوم می شود که دلت را شکسته ایم
از بس که بی اثر شده این سوز آه ما
با غلام رو سیاه, ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار, خوبی می کنی
آورده ای دوباره بدهکارمان کنی
فکری به حال غم زده و زارمان کنی
اینجور که دوباره به ما راه می دهی
اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی
با نامه ای سیاه و وجودی پر از گناه
بر درگه خدای خود آورده ام پناه
خالی تر از همیشه و عاصی تر از همه
رو کرده ام به سوی تو, هرچند روسیاه
دوباره شنیدی تو اهم خدا
ندیده گرفتی گناهم خدا
کریمانه, بی منتم داده ای
سر سفره ات باز, راهم خدا
از دلِ تنگِ گنهکار, برآرم آهی
تا که کوه گنهم را بخری با کاهی
به سیه روی, حریمت, ز ترحم یارب
چه شود گر بنمایی, نظری گهگاهی
بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین
غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم
مونس تنهایی ام… گرمی مژگانم حسین
دارم به دست لیلی چشم رجا دوباره
تا آسمان رسیده دست دعا دوباره
با اشک توبه کردم این کوزه را شکستم
آغوش باز کردی گفتی بیا دوباره
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین
در خشکسالی ام به گلستان رسیده ام
قحطی زده به رحمت باران رسیده ام
عمری است غرق لذت مستانه بوده ام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیده ام