به سنگفرش و به حوض و به آب دقت کن
به طرز نقش, به رنگ و لعاب دقت کن
ببین چه طور نشسته به محضر گنبد
به صحنه ی ادب آفتاب دقت کن
به سنگفرش و به حوض و به آب دقت کن
به طرز نقش, به رنگ و لعاب دقت کن
ببین چه طور نشسته به محضر گنبد
به صحنه ی ادب آفتاب دقت کن
کاش میشد بنویسند به روی کفنم
یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم
کاش میشد که در این فیضِ شهادت طلبی
مقتلم سوریه میگشت , بجای وطنم
باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم
بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم
با غُل و زنجیرِ دورِ دست و پام
آخرش هر طوری که بود اومدم
هیچکسی جز تو محلم نمیداد
تا تعارفم زدی, زود اومدم
باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم
بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم
جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟
مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟
با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم
وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟
کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن
کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن
حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد
صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن
نگاهی بینداز سلمان بسازی
از این قوم کافر مسلمان بسازی
تو با صبر کردی همان کار شمشیر
بنا بود از کفر ایمان بسازی
خدا پرده را تا ثُریا گشود
و راهی برای تماشا گشود
خدا محضِ دلهایِ مجنونِ ما
سرِ مویی از زُلفِ لیلا گشود
هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی اَحدی دستِ رد نخواهی زد
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیزفاطمه! ازبس که دست و دلبازی
شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند
فرقی نمی کند, همه جا, لطف می کنند
اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم
پر می کنند کیسه ی ما, لطف می کنند