از آنزمان که غلام توام بزرگ شدم
هزار شکر که پای علم بزرگ شدم
غذای هرکس و ناکس به من نمی سازد
منی که برسرخوان کرم بزرگ شدم
زکودکی شده ذکر لبم حسین حسین
من عاشقم به هوای حرم بزرگ شدم
مهدی نظری
شعر مدح و مناجات
تیغ تو علی نبود اگر کج
می رفت دلم به هر سفر کج
شد فتح دلم به ذوالفقارت
بگرفت کجی ره دگر کج
خورده کبوتر دلم از دانه هایتان
جنّت برای من شده پایینِ پایتان
این فقرِ ظاهرست غلامت ندار نیست
شاهم چرا که گشته دلِ من گدایتان
تو برتر از اندیشه و هر لفظ و بیانی
شایسته نباشد که تو در لفظ بمانی
لطف تو همیشه ست به ما, خانه ات آباد
«با ما به از آنی که تو با خلق جهانی»
چه قدر خوبه وقتى مى یام تو حرم
دو سه ساعت از دنیا دَس مى کشم
هواخیلى خوبه هوا عالیه
اره تازه دارم نفس مى کشم
هرکجایی نام زهراهست معبد می شود
خاک آنجا همجوار عرش ایزد می شود
از نگاهی که به سلمان کرد باایمان شدیم
بی نگاهش مستجاب الدعوه مرتد می شود
مست, افتاده ام به دام علی
او امام و منم غلام علی
سال ها خورده ایم نان و نمک
از سر سفره ی طعام علی
دردی مثال درد و غمت, میشود مگر؟
رنگی سیاهی علمت, میشود مگر؟
ای کشته ی فتاده به هامون,قتیل اشک
کس ناامید از کرمت, میشود مگر؟
در هوایت جبرئیلی هم پر آوردن کم است
وقت مدح تو هزاران منبر آوردن کم است
آسمان کاغذ شود, خلقت قلم در وصف تو
هفت اقیانوس را هم جوهر آوردن کم است
در جهانی که در آن شوق به فردا هیچ است
تا تو امید منی غصه و غم ها هیچ است
به طبیبان جهان رو نزنم در هر حال
درد تا درد حسین است مداوا هیچ است
از همان بدو تولد ز همه سر بودی
خب تعارف که نداریم تو بهتر بودی
باده نوشان غدیر از نفست حیرانند
تو چه دریای شرابی ؟! تو چه ساغر بودی؟!