شعر مدح و مناجات

عاجزند

با اینکه می رسم به تو و بار چندم است
قلبم برای دیدن تو در تلاطــم است
در سینه ام شکســته اگر یک ســبو , چه باک
صــدها دلِ شکــسته فدای ســرِ خُـــم است

دیوانه مذهب

بال این پروانه ها را جذب مکتب کرده ای

عاشقان را یک به یک دیوانه مذهب کرده ای

زیر ایوان خم شدن جان را مودب میکند

بانوی معصومه ایران را مودب کرده ای

شیعه ایران

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم

عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم

خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

رهین منت آن یار گلعذار شدم

رهین منت آن یار گلعذار شدم
شکست بغضم و از گریه آبشار شدم
هر آنچه گریه نکردم ترا ضرر کردم
اگر نسوخته ام از تو شرمسار شدم

پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز

پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز

تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمیرسد هرگز

نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط

نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط

نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط

دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم

نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط

هرکه می خواهد که در سرها سری پیدا کند

هرکه می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا می کند

یک حسن بس بود دراین خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند

گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست

گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست
در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست

نفس خسته عیسی فقط عباس است

نفس خسته عیسی فقط عباس است

ذکر جادویی موسی فقط عباس است

سر در قلعه یوسف ز طلا بنوشتند

همه دیوانه و لیــلا فقط عباس است

جهان برای تو غیر از شکارگاهی نیست

جهان برای تو غیر از شکارگاهی نیست
کمان بکش که مرا غیر عشق راهی نیست

کمند زلف میفکن ز نیزه که دیدم
بر آن هدف که تو گیری مجال آهی نیست

دادم دلی به دست تو آقای دلنشین

دادم دلی به دست تو آقای دلنشین
شاید دلی شکسته شود با تو همنشین

نام مرا ببر به قنوت نماز وتر
هر شب میان نافله حال مرا ببین

دکمه بازگشت به بالا