با عشق , تـقـدیم شما این “دلنوشته”
این چند بیتی را که این بیدل نوشته
این خاک حاصل خیز را یعنی دلم را
پروردگارم بی تو , بی حاصل نوشته
با عشق , تـقـدیم شما این “دلنوشته”
این چند بیتی را که این بیدل نوشته
این خاک حاصل خیز را یعنی دلم را
پروردگارم بی تو , بی حاصل نوشته
شاهان جهانند غلامان اباالفضل
افواج ملک خادم و دربان اباالفضل
ابر و مه و خورشید و فلک دست به سینه
هستند همه گوش به فرمان اباالفضل
انگار انتظار به پایان نمی رسد
داغ فراق یار به پایان نمی رسد
پاییزها دومرتبه تکرار می شوند
این سال بی بهاربه پایان نمی رسد
شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
می شناسی ام مرا,خار آمده
شد شب جمعه گنهکار آمده
شرح احوال مرا یا رب ببین
خسته از خود گشته ایی زار آمده
نگاهت را مگیر آقا خدا را خوش نمی آید
گدایت را مکن رسوا خدا را خوش نمی آید
من مجنون و دیوانه گدای هر شبت هستم
بیا رّدم مکن لیلا خدا را خوش نمی آید
ما را سری ست گرم هوای تو یاحسین
آن هم سری که گشته فدای تو یاحسین
با اینکه عافیـت طلبی در مرام مـاست
ما را ست اشتـیاقِ بَـــلای تو یاحسین
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید
مانند «جون»قبل محرم شدم غلام
مانند«عون» بعد محرم مرا خرید
ببخش , من به تو یک عمر را بدهکارم
هر آنچه حکم دهی من به آن سزاوارم
به چشم پوشی و آقایی تو مدیونم
همینکه در نظر خلق آبرو دارم
سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم
شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم
شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی
مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم
اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه