باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم
بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم
باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم
بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم
جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد
دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد
عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد
غصّه از جان بستاند,نفسم جان گیرد
از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را
نور مطلق! پس بکن روشن جبین شهر را
تو همان ختم امامانی که در فصل ظهور
می رسی کامل کنی یکباره دین شهر را
قربان علی طایفه و ایل و تبارم
عشق علی و آل علی دار و ندارم
خورشید علی باشد و من همچو غبارم
مانند غلامان علی در پی دارم
ازمن مگیر حال و هوای گدائیم
گرچه گدای کاهل پر ادعائیم
حاجی به قبر من ننویسید بعدمرگ
من دلخوشم ازاینکه فقط کربلائیم
جای اندیشه های آل الله
آه, در وصف خال و لب ماندیم
آب در کوزه بود و ما غافل…
از معارف کمی عقب ماندیم
برگرد ای مسافر تنهای جاده ها
زیرا به دست توست تمام اراده ها
برگرد ازسفرکه ببینی به چشم خویش
تلخی روزگار همه خانواده ها
ای کاش که آه دلم این بار بگیرد
من منتظرم دست مرا یار بگیرد
تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد
درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد
جان جهانی علی(ع), جنب خدا جای توست
مرجع تقلید عرش , خلق به فتوای توست
پستِ تو شد هر چه هست, مست تو شد حق پرست
دستِ خدایی و دست.. نیست که بالای توست
می گشایم حدیث دلبر را
غصهء شیرِ شیر پرور را
ساقی چشمه های جنت اوست
باید از او گرفت ساغر را
عنکبوت جهل در سرم تنیده تارها
جبر قالبم شده به شکل اختیار ها
پای من همیشه لنگِ دام های نفس شد
شرمگینم از نیامدن سر قرار ها
یا در فراق کرب و بلا می کُشی مرا
یا با غم امام رضا می کُشی مرا
بالای سر اگر نکشی ام بدون شک
پایین پای خود به خدا می کُشی مرا