شعر مدح و مناجات

فرماندهی از تو, همیشه کار از من

فرماندهی از تو, همیشه کار از من
سرمایه از تو, گرمیِ بازار از من

خوبی همیشه از کریمان است آقا
بخشیدن از تو, توبه و اِقرار از من

هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی

هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی
هم در اوج چشم خود تیغ دو سر دارد علی

آی مرحب , جان خود را زود بردار و برو
وای بر حالت اگر شمشیر بردارد علی

در بین جن و انس و ملک اهل درد نیست

در بین جن و انس و ملک اهل درد نیست

هرکس که سمت و سوی نجف رهنورد نیست
ابنُ التّراب هست شفیعش ابوتراب
بر منکرت به حشر کسی پایمرد نیست

بار ما را هیچکس غیر از تو بر گردن نداشت

بار ما را هیچکس غیر از تو بر گردن نداشت
یا کسی مثل تو بین دوستان دشمن نداشت

میشود هر روز دستش پیش نامردان دراز
سائلی که دستهایش را بر این دامن نداشت

هر قدْر دیوانه پی دارو و درمان نیست

هر قدْر دیوانه پی دارو و درمان نیست

دل کندن از ساحل برای موج آسان نیست

فهمیده ام از چشم ها در صحن آزادی

دریا برای رودخانه خط پایان نیست

انگشترِ بی نامِ تو در دست نکردیم

انگشترِ بی نامِ تو در دست نکردیم

با نامی به‌جز نام علی مست نکردیم

محمدزوار

خبر,نبی ست دراین جمله, مبتدا علی است

خبر,نبی ست دراین جمله, مبتدا علی است
هم ابتدا علی است و هم انتها علی است

اگر شکاف یمانی مؤَیّد حج است
منا و مشعر علی, مروه و صفا علی است

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد

عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد

غصّه از جان بستاند,نفسم جان گیرد

از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را

از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را
نور مطلق! پس بکن روشن جبین شهر را

تو همان ختم امامانی که در فصل ظهور
می رسی کامل کنی یکباره دین شهر را

قربان علی طایفه و ایل و تبارم

قربان علی طایفه و ایل و تبارم
عشق علی و آل علی دار و ندارم
خورشید علی باشد و من همچو غبارم
مانند غلامان علی در پی دارم

ازمن مگیر حال و هوای گدائیم

ازمن مگیر حال و هوای گدائیم
گرچه گدای کاهل پر ادعائیم

حاجی به قبر من ننویسید بعدمرگ
من دلخوشم ازاینکه فقط کربلائیم

دکمه بازگشت به بالا