شعر مدح و مناجات

پای هرروضه ی توگریه نمودن زیباست

 پای هرروضه ی توگریه نمودن زیباست
 از گدایان سر  کوی  تو  بودن زیباست
جز در خانه ی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست

تا خانه ی تو هست چرا در به در شدن

تا خانه ی تو هست چرا در به در شدن
کم لطفی است سائل دست دگر شدن

وقتی کریم ها سر سفره نشسته اند
دیگر چرا معطل چندین نفر شدن

سائل شدیم شامل لطف وکرم شدیم

سائل شدیم شامل لطف وکرم شدیم
خار آمدیم از نفست محترم شدیم

لب وا نکرده حاجتمان مستجاب شد
وقتی دخیل گوشه ای از این علم شدیم

ای جلوه گاه صورت اسماء ذوالجلال

ای جلوه گاه صورت اسماء ذوالجلال
وی شاهراه حق وحقیقت ره کمال

مستجمع جمیع صفات جلالیه
در آینه به یکصد و ده رخ به حق جمال

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

آن جمعه ای که روزظهورتومیشود
دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبار جاده ی دل راگرفته ام
روزی دلم مسیر عبور تو میشود

به نام آنکه تو را داده است نام حسن

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسنُ الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است
یا در ره معشوق مشقت نخریده است

بیچاره کسی که شب جمعه شده اما
از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است

نمی بینی از غصّه لبریزم و

نمی بینی از غصّه لبریزم و
نمی بینی از دوری آشفته ام ؟
باشه, کربلا رام نده, لا اقل
بشین پایِ حرفای ناگفته ام ؟

میخواستم برای تو باشم ولی نشد

میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد

نامِ او شعر مرا زیبا کند

نامِ او شعر مرا زیبا کند
عطری از حق در دلم برپا کند

غربتش آتش به جانم می زند
غربتش هر دیده را دریا کند

درگیـرم این ایـام با سودای رفتن

درگیـرم این ایـام با سودای رفتن
شوق دویـدن ها و امّـاهای رفتن

از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن

کبوتر دل من صید دام زینب شد

کبوتر دل من صید دام زینب شد

و آشیانه ی دل نیز بام زینب شد

به روی مسند قدرت نشسته هرکس که

میان زندگی خود غلام زینب شد

دکمه بازگشت به بالا