شعر مدح و مناجات

به نام آنکه تو را داده است نام حسن

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسنُ الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است
یا در ره معشوق مشقت نخریده است

بیچاره کسی که شب جمعه شده اما
از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است

نمی بینی از غصّه لبریزم و

نمی بینی از غصّه لبریزم و
نمی بینی از دوری آشفته ام ؟
باشه, کربلا رام نده, لا اقل
بشین پایِ حرفای ناگفته ام ؟

میخواستم برای تو باشم ولی نشد

میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد

نامِ او شعر مرا زیبا کند

نامِ او شعر مرا زیبا کند
عطری از حق در دلم برپا کند

غربتش آتش به جانم می زند
غربتش هر دیده را دریا کند

درگیـرم این ایـام با سودای رفتن

درگیـرم این ایـام با سودای رفتن
شوق دویـدن ها و امّـاهای رفتن

از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن

کبوتر دل من صید دام زینب شد

کبوتر دل من صید دام زینب شد

و آشیانه ی دل نیز بام زینب شد

به روی مسند قدرت نشسته هرکس که

میان زندگی خود غلام زینب شد

درشجاعت در جسارت درمَثَل مِثلِ علی

درشجاعت در جسارت درمَثَل مِثلِ علی

تیغ در دستش گرفته در جَمَل مِثلِ علی

از دل یک خار می گیرد عَسَل مِثلِ علی

با تبر انداخت او صدها هُبَل مِثلِ علی

کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی

کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی
که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی

خدا به داد ترازوی عادلان برسد
اگر حساب بسنجند با تراز علی

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده
یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

امدم پشت در خانه ی آقای کریم

امدم پشت در خانه ی آقای کریم
میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم

در این خانه ز مقدار نباید دم زد
با همه فرق کند شیوه ی اهدای کریم

بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن

بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن
بی سر و پایی ام آقا شد به دستان حسن

قطره قطره حب مولا در دلم بارید اگر
اصلا انگاری که دریا شد به دستان حسن

دکمه بازگشت به بالا