چه ببینم چه نبینم؛؛انتظارش کافی است..
من بهشتش را نمیخواهم؛؛کنارش کافی است
هر کسی یک یا حسینی گفت زهرا میخرد
یک دعای او به صد ایل و تبارش کافی است
چه ببینم چه نبینم؛؛انتظارش کافی است..
من بهشتش را نمیخواهم؛؛کنارش کافی است
هر کسی یک یا حسینی گفت زهرا میخرد
یک دعای او به صد ایل و تبارش کافی است
یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هقهق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین
می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم
باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم
می روم با سر فرو , بین فُراتِ اشکِ خویش
“ارتمـاسی”هم شده غـسـل زیارت می کنم
یا أکرمَ الکِرام, و یا أشفق الشفیق
یا أجودَ الجواد, و یا أرفقَ الرفیق
دلبسته ام به لطف تو یا رکنی الوثیق
همسایه ام برای تو یا جاری اللَصیق
همان خدا که برایم بلا تراشیده
میان درد و بلا هم دوا تراشیده
اگرچه دردسر از هر طرف سرم بارید
گلایه ای نکنم او چرا تراشیده
هر وقت پایان محرم میشود پیدا
این دل بهم میریزد و غم میشود پیدا
من گشته ام, در هیچ جا پیدا نخواهد شد
حال خوشى که زیر پرچم میشود پیدا
گر به شأنت واژه ها دارد روایت میشود
فیضِ شعر از جانب لطفت عنایت میشود
یک زمان از گریه آسایش ندارد چشم من
تا شنیدم اشک های من دوایت میشود
بر روزگار زار خودم گریه می کنم
بر دوری ام ز یار خودم گریه می کنم
سال هاست می شود حرمت را ندیده ام
از دوری از دیار خودم گریه می کنم
دل نیست آن دلی که نباشدسرای تو
زنده نباشد آنکه نمیرد برای تو
از هرچه گفته اند و نوشتند,برتری
محو است انتهای تو در ابتدای تو
هرزمان از غیب برگوش درون
آیدم بانگ الیهِ الرّاجِعونْ
سیر تا عرش خدا,گر بایدت
اقتدا بر شاه بی سر بایدت
ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم
در روز چند بار سر سفره غمیم
بالاى بام خانه تو را جار میزنیم
زهرا اگر قبول کند مثل پرچمیم