شعر مدح و مناجات

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

زدامن علی و آل برندارم دست

به دشمنان علی دست دوستی ندهم

اگر چه از جگر خاک و خون برآرم دست

دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّـــــاس است

دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّـــــاس است

دلم عُمریست مقیم حرم عبّـــــاس است

همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم

دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّـــــاس است

از آسمان هفتم اگر سر بر آورم

از آسمان هفتم اگر سر بر آورم
اعلام می کنم که فقط خاک این درم

مهر تو بود شیره ی جان در وجود من
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم

قلم بزن به دل اختیار جبری را

قلم بزن به دل اختیار جبری را
به کیش خویش درآور دوباره گبری را
تباهیم ,برهوتم ,مگر تو اندازی
به آسمان کویرم گذار ابری را

گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین

گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین
سخت درماندند چون هر بار گفتند از حسین

از علی گفتند در بزم خصوصی , عارفان
عاشقان با گریه در انظار گفتند از حسین

با جرم بی حساب و سراپای سوخته

با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر میزنیم سمت حرم های سوخته

پر میزنیم تا حرم کربلایی ات
ای سر بریده ی غم عظمای سوخته

ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها

ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها 

ای دلیل سکر بی اندازه ی ادراک ها

جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو 

قوّت قلب تمام مردها,  بی باک ها

چیزی به جزنامت برای ماسندنیست

چیزی به جزنامت برای ماسندنیست

جزحرف عاشق هیچ چیزی مستندنیست

این خانه لو رفته ست در جمع گدایان

اینجا کسى که دست خالى میرود نیست

ذوب در کرب و بلا را که بلا کافی نیست

ذوب در کرب و بلا را که بلا کافی نیست

حال بیمار تو را درد و دوا کافی نیست

آنقدر تشنه ی وصلم که در این کاسه اگر

هر قدر باده بریزی به خدا کافی نیست

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم

تهران اگرچه مثلِ مشهد,مثلِ قم نیست

ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم

من آفــریــده شـدم پـای باء بسم الله

من آفــریــده شـدم پـای باء بسم الله

بـه پـای نقـطه ی تـنـهای باء بسم الله

شـروع میشود آیـات سـوره های خـدا

بـه نـامِ نــامــیِ زیــبــای باء بسم الله

ذوالفقاری که حق به لب دارد

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

 

دکمه بازگشت به بالا