منم غلام علی و امام من علی است
تمام نیستم امّا تمام من علی است
چه باک از اینکه کسی دَمخُورم نبوده و نیست
خوشا به حال دلم , هم کلام من علی است
منم غلام علی و امام من علی است
تمام نیستم امّا تمام من علی است
چه باک از اینکه کسی دَمخُورم نبوده و نیست
خوشا به حال دلم , هم کلام من علی است
حُسن بی مثل حسن رهرو اسلامم کرد
عشق او بود که در راه خدا رامم کرد
گرچه آهو نشدم, جلد سر بامم کرد
وسط دلهره ها بود که آرامم کر
کریم هستی و دورت گدا فراوان است
فقیر از کرمت غرق فضل و احسان است
تو باب جود و سخایی تو بولکرم هستی
گدای خانه ی تو بوذر است و سلمان است
ما سوی شد سائل دست کریم
هستی ما هست از هستِ کریم
نیمه ی ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم
جز توسل چکار باید کرد؟
از ته دل هوار باید کرد
ما همه عبد و ربمان یار است
سجده بر پای یار باید کرد
از عشق و عاشقی چند ساله بنویسم
و از نیاز خودم از پیاله بنویسم
قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم
زمین دور وبرم را ز اشک گل بکنم
برای امدنت ای نگار می گریم
نشسته ام به ره و بی قرار می گریم
شنیده ام که جمعه ز کعبه می ایی
بسوی قبله ی پراز انتظار میگریم
گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من
شک ندارم چشم میبندد بر این بسیار من
مُفلِسان را با کریمان کارها دشوار نیست*
باز شد با دستِ او چندین گِره از کار من
لطف تو شامل حالم نشود می میرم
امشبم شام وصالم نشود می میرم
این غم و غصه ی تو خواب شب از من برده
این غم و غصه وبالم نشود می میرم
باید بنویسند اویس قرن هستم…
در کنج قفس نیز به فکر چمن هستم
در پای تو هرچند که دور از وطن هستم
من را بنویسید گدای حسن هستم
عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این, این چشم های تار, گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ور نه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
چشم آلوده ز پاکی گوهری می خواهد
عاشق از اشک سحرها ثمری می خواهد
آتش قهرِ خدا هم, سپری می خواهد
مانده در راه خطا راهبری می خواهد