گرچه از لطف پدروار علی سرشارم
هر چه دارم ز غلامی محمد دارم
سید پوریا هاشمی
سلام آقا منم غلام سیاتون
خیلی دلم تنگ شده بود براتون
چطوری با زحمتامون آقاجون؟
میخوام باهات حرف بزنم فراوون
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
وقتی حریم ها همه از هم گسسته بود
عدل علی حسابرس چهار دسته بود
“تزویر و زور و زر و تحجر” که جمعشان
تصویرساز واقعه ای ناخجسته بود
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دلها را خدا, سویعلی
او مع الحق گفت و از آن روز ما رامیکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه موی علی
فکری برای زخم چشمان ترم کن
فکری به حالِ حالِ از بد بدترم کن
اینگونه میمیرم بدون شک! بیا و …
فکری برای عاشق دور از حرم کن
ما بادهدر پیاله ی عمار می خوریم
پای ِبساط میثم تمار می خوریم
تنها بهخرج حیدر کرار می خوریم
خرده نگیر!بر درودیوار می خوریم
خـانِـدان مـــرتـــضـــی تـاب و قرار عالمَند
آشنایان عــــــلـــــی بـا خـاک مولا تواَمند
آن کـسانـی کـه بـه دنـیا غصه ی مولا خورند
لحظه ی موت و حیات و بعد از آنهم بی غمَند
*شرح احوال مرا بر در این خانه بخوان
شعر بی خط مرا شعله مستانه بخوان
*گر نبودم که کنم جان بفدای معشوق
تربتم را به ره آن شه جانانه بخوان
حالا که صحبت دلم به اینجا کشیده شد
فاش می کنم راز دلم با خدای تو
بی تو فقیرم و همه سرمایه ام تویی
دلخوش شدم به دیدن گنبد طلای تو
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
یا ساترَ العیوبِ دل ما حلال کن
ما را به حق حضرت زهرا حلال کن
دیگر گذشته کار دلم از دعا حسین
جان مرا بگیر شما یا حلال کن