پیراهن سیاه کجایی رفیق من؟
اندوه و اشک و آه کجایی رفیق من؟
بوی محرم است فضارا گرفته است
ای بی نظیرماه,کجایی رفیق من؟
پیراهن سیاه کجایی رفیق من؟
اندوه و اشک و آه کجایی رفیق من؟
بوی محرم است فضارا گرفته است
ای بی نظیرماه,کجایی رفیق من؟
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮﺍﺏ, ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﻤﺮ,ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺩﻟﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺭﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ
ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻧﻮﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
بندﮔﯽ درعوض سروریت می ارزد
شعرباشوق ثناگستریت می ارزد
دل وجان را اﮔﺮ از دست دهم ای ارباب
به هوای نفسی دلبریت می ارزد
زینبی هستم خدائی می کنم
من ز عدوانش جدائی می کنم
او خودش گفته که با یک گوشه چشم
مشهدی را کربلائی می کنم
هر کس طواف کعبه ی دلدار می کند
حتما نظر به چهره ی یک یار می کند
هر چند گل نیاز ندارد به لطف خار
اما گهی نگه به تن خار می کند
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم… اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
خبر ز آمدنت داده اند ای آقا
تمام لشکرت آماده اند ای آقا
جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس
و مردمان به صف استاده اند ای آقا
در راه عشق رنج و بلا مزه می دهد
در سلک ماست بزم عزا مزه می دهد
ترجیح می دهم بشوم مبتلا ولی
چون نام تو دواست شفا مزه می دهد
رسیده میوه قلبم به پای مجلستان
دوباره پر زده ام در هوای مجلستان
خدا گواه به نان و نمک قسم آقا
که میدهم سر خود را برای مجلستان
در بساطِ جگرم ناله و آهی دارم
مثل ِ گیسویِ تو من روز ِ سیاهی دارم
شرطِ عاشق شدن اصلاً به جگر داشتن است
من سراپا جگرم , هر چه بخواهی دارم
دلم جز به مهر تو سامان ندارد
دمی زندگی بی تو امکان ندارد
نباشد فقیر آن که بی مال و پول است
فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد