شعر مدح و مناجات

غم فراق

غم فراق آمد و غم جگر درست شد

همیشه کار مت به لطف چشم تر درست شد

شکسته بال پر زدم تمام روز تا خدا

به آسمان رسیدنم دم سحر درست شد

فرصت دیدار

مى شود فرصت دیدار مهیّا حتماً

بد به دل راه نده مى رسد آقا حتماً

اى که دنبال دواى غم هجران هستى

مى شود درد نهان تو مداوا حتماً

فرمانده کل کائنات

فرمانده کل کائنات است حسین

معنای نماز و صلوات است حسین

ای آنکه برات کربلا می خواهی

در دست کرامتش برات است حسین

بوی ضریح کرببلا

کارم اگر گره بخورد نام یار هست

همواره بعد فصل زمستان بهار هست

آقا ندارم و تو کریمی… نگاه کن…

همواره پیش اهل کرم یک ندار هست

یا ائمه المظلوم فی تربت البقیع

رنگ دل ما ز درد و داغ , پریده

خاک بقیع است مرا سرمه ی دیده

حضرت مهدی برای دلخوشی ما

بهر شما پنج تا ضریح خریده

اباعبدالله

این کام را به جامبلورین نیاز نیست

ما را به غیر لعللبت چاره ساز نیست

ما جام را ز نیمنگاهت گرفته ایم

لطفت حقیقی استکه عشقت مجاز نیست

اباعبدالله

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله

زائر کرببلا حق شفاعت دارد

قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله

فتوای گدایی

بیچاره کسی که به تو شک داشته باشد


کی جلوه حسن تو ملک داشته باشد
 
هرگز نبود لعل لبی چون لب دلجوت


همراه خودش قند و نمک داشته باشد

چه حسابی چه کتابی؟

از خمره ی چشمت برسان جام شرابی

مهمان لبم کن دو سه پیمانه ی نابی

بیمار نگاه تو ام ای یوسف مصری

باز آی به دیدار زلیخا به صوابی 

روی بام از برکت

روی بام از برکت یک مشت گندم مینشیند

یا کریمی که به امّید ترحّم مینشیند

در به در شد بالهایم در پی کسب نشانی

گاه بر بام خراسان گاه بر قم مینشیند

اگر آن ترک شیرازی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا)

به خال هندویشم بخشم غبار راه مولا را

تمام شاعران از خود همه یک چیز بخشیدند

یکی بخشید چون حافظ سمرقند و بخارا را

چگونه سر کنم بدون عشق

چگونه سرکنم بدون عشق صبح و شام را؟!

چه علتی بیاورم ندیدن مدام را؟

شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی

ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را

دکمه بازگشت به بالا