عشق را در سحر نگاه کنید
ذکر خود را اله اله کنید
گاه تصویر ماه در چاه است
دل ما را محیط ماه کنید
عشق را در سحر نگاه کنید
ذکر خود را اله اله کنید
گاه تصویر ماه در چاه است
دل ما را محیط ماه کنید
گرچه پیشاز خواهش سائل عنایت می کند
گوشهچشمی هم کند آقا, کفایت می کند
اینگدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد
شاهامّا باز لطفِ بی نهایت می کند
چادر خاکی نشان مادری زینب است
ارث زهرا صورت نیلوفری زینب است
خط فکرم بر گرفته از دمشق و کربلاست
هرچه دارم از دعای مادری زینب است
خورشید و ماه آینه ی دیگر علیست
هفت آسمان به حلقه انگشتر علیست
آه ای جوان بیا به حسن اقتدا کنیم
زیرا که این امام علی اکبر علیست
فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم
سگ قلاّده گلاویز دم در باشم
فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم
دائم الخمر می, ازساحل کوثر باشم
برگرد ای مسافر تنهای جاده هh
زیرا به دست توست تمام اراده ها
برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش
تلخی روزگار همه خانواده ها
عاشقیدردسری بود نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط , بی بال و پری بود نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
گویند نگویید سگ کوی حسینیم
ما کشته ی یک گوشه یابروی حسینیم
جان داده اگر حضرت داداربه این جسم
از بهر همین بود که رهپوی حسینیم
چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود
تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود
دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر
راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود
خواستم تاکه بیایم سر بازار نشد
تا مرا هم بنویسند خریدار نشد
خواستم تاکه به پابوسی یوسف برسم
مثل هرخواسته ی قبل هم این بار نشد
چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد
سوریه,مکه,کربلا یا اینکه مشهد
هر هفته چشمانم به سوی آسمان است
شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید
رفتند مسافران و ما جاماندیم
ما گوشه ی ایوان مطلا ماندیم
عمری طلب وصل تو را می کردیم
تا اینکه رسیده ایم و حالا ماندیم