تا کی در انتظار خودت می گذاری ام ؟!
آقا بدون لطف تو در بی قراری ام
هر روز بی تو روز عذابی برایم است
از فکر روز بی تو سپردن فراری ام
تا کی در انتظار خودت می گذاری ام ؟!
آقا بدون لطف تو در بی قراری ام
هر روز بی تو روز عذابی برایم است
از فکر روز بی تو سپردن فراری ام
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد
عاشق آن است که سامان نپذیرد هرگز
یعنی از دوست به جز جان نپذیرد هرگز
با کلیمان در میکده هرکس که نشست
در دلش زاده ی عمران نپذیرد هرگز
این پنج کفن سهم تو آقا نشود
فیض همه گیر در کفن جا نشود
هرچند بهشتی ست ولی هیچ کدام
پیراهن دست دوز زهرا نشود
سید علی رکن الدین
می خواست برای ِاهل دنیا بکشد
تصویر ِخود ِخود ِخودش را بکشد
تصمیم گرفت تا خدا خود را هم
در ماهیت حسین زهرا بکشد
جواد حاجی زاده
با ذکر حسین آشنا می گردد
یک واژه به نام مبتلا میگردد
خشکیده ی ِ صحرای ِ دلمیکباره
تبدیل به دشت ِ کربلا می گردد
جواد حاجی زاده
راه افتاده تمام غم دنیا با تو
گره خورده ست به خون, قصّه ی فردا با تو
مطلع سرخ غزل های جهانی شده ای
مطلع شعر, چه زیبا شده امّا با تو
دارد تمامی بدنم تیر می کشد
روحم که خسته است , تنم تیر می کشد
حتی بمیرد این تن اگر در غم شما
بر روی پیکرم , کفنم تیر می کشد
از لحظه ای که با تو شدم آشنا حسین
احساس می کنم که شدم از شما حسین
وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت
در گوش من به جای اذان گفت یا حسین
ما بر سـرِ سـفره ات, نمـک گــیرشدیـم
با لقمه ی لطف و رحمتت, ســیر شدیم
با این همه چون تــورا نـدیـدیـم ,آنـقـدر
خوردیم غــم فــــــــراق , تا پـــیر شدیم
حمید رضا نوری
هر شب میان هیئت تو فکر می کنم
آقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم
ما را شکسته طعنه ی طوفان روزگار
دارم به استقامت تو فکر می کنم
از روز اولی که دو عالم درست شد
نام را که برد خدا , غم درست شد
جن و ملک تمام برایت گریستند
حتی به عرش خیمه ماتم درست شد