شعر ولادت امام حسن (ع)
شکر خدا ز روز ازل سینه زن شدیم
لطمه زنان داغ شه بی کفن شدیم
شکر خدا به حُرمت این ذکر یا حسین
بی اختیار غرق عطای حسن شدیم
تا خاک مقدم پسر فاطمه شدیم
بودیم سنگ سخت, عقیق یمن شدیم
بین کریم ها کرم او زبانزد است
نیمش علی و فاطمه نیمش محمد است
روز ولادتش همه جا رنگ و بو گرفت
صد فطرس ملک ز درش آبرو گرفت
با اشک شوق حضرت خاتم وضو گرفت
ساقی کوثر از خود کوثر سبو گرفت
از کودکی به لطف و کرم سخت خو گرفت
هرچه کریم درس کرامت از او گرفت
در کودکی نموده عنایت به هر فقیر
از کیسهء خلیفگیِ حضرت امیر(ع)
سبط الرسول و آینهء کردگار بود
با سائل و یتیم و غلامان ندار بود
میخورد نان خشک جو و اندکی نمک
با آنکه در مدینه خودش سفره دار بود
جنگ جمل حماسه ای از رزم مجتباست
تازه بدون دُلدُل و بی ذوالفقار بود
بر غیرتش درود خداوند و انبیا
ام الفساد را به زمین زد امام ما
با دشمنش ببین که وقارش چه میکند
شمشیر در نماز کنارش چه میکند؟
دنیا به خود ندیده ز آقا غریب تر
گرد و غبار روی مزارش چه میکند؟
میخواست خواهرش نشود با خبر که آن
زهری که خورده با دل زارش چه میکند..
از ماندنش طبیب دگر نا امید شد
پیچید در مدینه که آقا شهید شد
قلبی دوباره حال و هوای سحر گرفت
بعد از اذان صبح چو عزم سفر گرفت
یاد بقیع و قبر حسن اندکی گریست
بعدش به لطف اشک روان بال و پر گرفت
سوی غریب شهر مدینه پرید و رفت
وقتی رسید, خاک دو عالم به سر گرفت
دید آنچه را که مایهء اندوه و آه بود
تنها چراغ قبر حسن نور ماه بود..
عماد بهرامی