مثل آیینه
آرزوی غبار این باشد
روی دامان یار بنشیند
در مسیر عبور او باشد
زیر پایش به بار بنشیند
قطعه خاکی بلند مرتبه شد
ذره ای بوده آفتاب شده
نسبش می رسد به صحن نجف
از ذراری بوتراب شده
طینت شیعه جنسش از نور است
از گِل مرتضی سرشته شده
بر جبین یکایک شیعه
خاکسار علی نوشته شده
خاک هم در مسیر سیر و سلوک
مثل تاک است، می شود سرمست
خواب دیده که در مقام عروج
خاک چادر نماز فاطمه است
خاک می خواست نور محض شود
تا غبارش چو توتیا باشد
سجده می کرد بر قدوم حسین
تا شفا بخش و کیمیا باشد
خاک کرببلا دلش می خواست
مثل آیینه ها زلال شود
چشمه ای باشد از یم کوثر
خوردن تربتش حلال شود
خاک بر صورت حسین نشست
پرده داری آفتاب کند
بی سبب نیست سجده بر تربت
خرق هفتاد تا حجاب کند
علت خلقت تمام جهان
خاک این روضه ی منوره است
سندش هست آیه ی تطهیر
تربت کربلا مطهره است
قبر زهرا بقیع گم شده بود
وسط این دیار پیدا شد
عرش بر روی خاک خیمه زد و
تربت کربلا معلی شد
آسمان را به انتظار نشست
تربت کربلا مودب شد
چقدر ذوق می کند وقتی
خاک پاک قدوم زینب شد
در دل خاک غصه ای دفن است
غزلش واژه واژه تلمیح است
مقتلی در سی و سه صفحه ورق
آه تربت همیشه تسبیح است
ماه بر روی خاک افتاده است
دشت لاله پر از ستاره شده
لای لای رباب باعث شد
خاک این دشت گاهواره شده
خون قاسم نشست بر لب خاک
کام خود را پر از عسل کرده
خوش به حالش شبیه خاک بقیع
مجتبی را کمی بغل کرده
خواهری خاک روی سر می ریخت
پیکری مانده است در هامون
کفنی داشت پیکرش از خاک
کفنی داشت پیکرش از خون
محسن حنیفی