مدیون دم
مدیون دم ” عناصرالابرارم ”
محزون غم ” دعائم الاخیارم ”
مرثیه سرای این شب غم بارم
یک روضه ی باز اربعینی دارم
بی پرده و منجلی بگو یا زینب
با فاطمه و علی بگو یا زینب
یک چله به غم نشسته است واویلا
یک چله اسیر وخسته است واویلا
زخم سر و سینه بسته است واویلا
او زینب دل شکسته است واویلا
یک چله غمین و زار و مضطر گشته
حالابه دیار کربلا برگشته
باقلب شکسته و حزین میگرید
باذکر امیرمومنین می گرید
برلشگر بی یار و معین می گرید
برگل پسر ام بنین می گرید
تا علقمه میرود ولیکن آرام
با فاطمه میرود ولیکن آرام
از داغ علی اکبرش می گوید
از داغ علی اصغرش می گوید
از داغ محمد پسرش می گوید
از تازه عروس مادرش می گوید
از حرمله و کمان و تیر سه پری
از خنده ی طفل و گریه های پدری
هم ناله ی با ربابه ی آواره…
هم ناله ی با ربابه ی بیچاره…
هم ناله ی با ربابه از گهواره…
از وعده ی آب و مشک پاره پاره…
می گوید و گریه می کند بی وقفه
می گوید و سینه می زند بی وقفه
شمر آمد و روی سینه اش با پا زد
دشداشه ی خود گرفت و آنرا تا زد
بر سینه نشست و آستین بالا زد
از پشت سرش گرفت و خنجر را زد
با بد دهنی کسی جوابش میداد
این خاطره های بد عذابش میداد
یا گریه کنان به سینه وسر میزد
یا ناله ی ای وای برادر میزد
یاحرف عمود و تیغ وخنجر میزد
یاحرف سنان و شمر و حنجر میزد
یک باره ز تیر و نیزه یادش آمد
یک باره ز نعل تازه یادش آمد
از گل پسر خون خدا هم می خواند
از راس به روی نیزه ها هم می خواند
از خولی و زجر بی حیا هم می خواند
از تکه حصیر و بوریا هم می خواند
می خواند و تمام کربلا می لرزید
می خواند و همه عرش خدا می لرزید
هم آتش و خیمه ها و هم مادرها
هم ناله ی یا عمتی دختر ها
هم غارت روسری و هم معجرها
هم غارت گوشواره و انگشترها
در پیش نگاه او تداعی میشد
این غصه و آه او تداعی میشد
علیرضا خاکساری