خاطرات اربعین

باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحن یل ام البنین

از مرور خاطراتش نیز لذت می برم
می نشستم رو به ایوان امیر المومنین

دردانه ی حسین

ای کاش جهان بر سرم آوار نمی شد
در سینه غمی کهنه تلمبار نمی شد

یک ذره اگر حرمله رحمی به دلش داشت
این چشم ورم کرده دگر تار نمی شد

شورِ دوباره

نام تو اذانی ست که از روی مناره
انداخته در سینه ی ما شورِ دوباره

لب تر نکنی نیز فدایی تو هستیم
عشاق ندارند نیازی به اشاره

کشتی عشق

دمشق چون صدف و ، گوهر است این بانو
تمام دلخوشیِ اکبر است این بانو

پیمبری به صبوری و حلم اگر باشد
خدا گواست که پیغمبر است این بانو

پناه آورده ام

به دوشت می کِشی “بار امانت” را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروة الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
“الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها”

انسیة الحورا

هزاران سال نوری قبلِ خلقت خلق شد زهرا
هزاران سال قبل از مریم و آسیه و حوّا
نفهمیدیم انسان است یا انسیة الحورا
علی شد “باءِ” بسم اللهُ و زهرا “نونِ” اعطینا

عشق

عشق یعنی تا نَفَس باقی ست مثل شهریار
روز وشب نام علی را می برم با افتخار
گفته در وصفِ شکوهِ او خود پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

نامت شفا بخش است

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

ای راز دار فاطمه

با تیر آمدند به تشییع پیکرت
خون می گریست در غم تو چشم خواهرت

عمری ست روبه روی تو و چشم های توست
تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت

هر نفس هر دم

هر نفس هر دم برایت سینه خواهم زد حسین
در نشاط و غم برایت سینه خواهم زد حسین

از منِ عاشق اگر باشد، به رسم نوکری
روز محشر هم برایت سینه خواهم زد حسین

حسین من

آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند
یا زبانم لال از شال عزا دورم کنند

زندگی یعنی محرم زندگی یعنی حسین
مرگ من روزی ست که از کربلا دورم کنند

با با کجا بودی

ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت
با با کجا بودی…چرا خاکی شده مویت

پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت

دکمه بازگشت به بالا