نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده
قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده
نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده
قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده
دور سرش پر میزند شوق پرستوها
مجذوب نورش میشوند از دور آهوها
از این بغل در آن بغل مابین بانوها
وقتی به هم میخورد در دستش النگوها
نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده
قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده
روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد
پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد
شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و
جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد