امد از عرش که زیبا بکند دنیا را
با دمش زنده کند معجزه ی عیسی را
یا که معنا کند او واژه ی بی همتا را
سر و سامان دهد اشفتگی دل ها را
ای همه تاب و تب خاطر بی تاب سلام
روشنی بخش دل حضرت ارباب سلام
وجه پیغمبر خاتم به رخت قاب سلام
خم ابروی شما محور محراب سلام
میبینی آرام جان دل بی قراری را
پایان بده با امدن چشم انتظاری را
باید که ابی ریخت روی آه سوزان
با گریه مرهم میگذارم زخم کاری را
همینکه اسوهی اهل ولا ام ابیها شد
ظهور دین ما هم با تولا و تبرا شد
دلیل از مادرش باید بپرسد حتماََ ان کس که
به قدر اَرزنی بغض علی در سینه اش جا شد
شبهای سرد سامرا نامهربان شد
خورشید این غربتسرا بی همزبان شد
ابری سیاه امد به سمت ماه عالم
باران چشم عاشقان او روان شد
حالت عجز مرا درمانده می فهمد فقط
درد ما را مو به مو وامانده می فهمد فقط
کارمان از صحبت و دلداری و اینها گذشت
حال یک جامانده را جامانده می فهمد فقط
تا دست یداللهیتان رازق کل است
در قلب گدای تو دگر کی غم نان است
از ترس نگفتیم خدایی خودت اما
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
سر در عرش ریسه بندان شد
نوری از ذات حق نمایان شد
لب آل رسول خندان شد
وقت شادی اهل ایمان شد
سلام سوره ی صبر سلاله ی سادات
سلام ای حرمت باب رحمت و حاجات
تبرک است خاکی که خورده بر کف پات
به شانت اسیه، ام المسیح و هاجر مات
روزی جهان به دست اکرام علیست
عالم چو کبوتری سر بام علیست
هر لحظه اگر شکر کند باز کم است
در زندگیش هر که ز خدام علیست
روزی جهان به دست اکرام علیست
عالم چو کبوتری سر بام علیست
هر لحظه اگر شکر کند باز کم است
در زندگیش هر که ز خدام علیست
معصیت ریخت به هم احسن الاحوالم را
میشود با نِگَهت خوب کنی حالم را
با وجودی که گناهم شده بی اندازه
نکشیدی به رخم زشتی اعمالم را
- ۱
- ۲