شعر _امام حسین(ع)

توبه کردیم که دیگر غم دنیا نخوریم
تا حسین هست غم روزی فردا نخوریم
توبه کردیم که تا سایه هیأت باقی ست
لحظه ای حسرت فردوس خدا را نخوریم

سائل غمزده

از ازل مهر تو در سینه درخشید علی
گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی

از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد
کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد

یا زهرا(س)

خطبه ی فاطمه را گوش کسی نشنیده ست
چند روزی ست که این شهر عوض گردیده ست
به کجا می رود اسلام سقیفه که چنین
از دل شهر نبی لات و هبل جوشیده است

جانم علی(ع)

خورشید گلی در گذر باغ علی بود
یک گوشه ای از جلوه ی اشراق علی بود
در عرش فقط حرف علی بود به معراج
از بس که خدا عاشق و مشتاق علی بود

جانم رضا(ع)

غزل هایم به عشق هر نگاری پا نمی گیرد
جهانم بی تو ای خورشید من معنا نمی گیرد
چنان بی مثل هستی در وجود من که می دانم
خدا هم در دلم جای تو را حتی نمی گیرد

پدرم گفت حسن(ع)

مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
نفسم گفت حسین و جگرم گفت حسن
گریه بر فاطمه را ارث ز مادر بردم
فاطمی گشته ام از بس پدرم گفت حسن

یا الله

می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین

حسین جانم

دلم در کوفه چون موی سرت سوخت
تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت
حرارت بود و آتش بود و گرما
ولی از هرم طعنه دخترت سوخت

اباعبدالله(ع)

راه تو راه نجات است اباعبدالله
روضه ات شرط حیات است اباعبدالله
سینه زن سینه کبود است به یاد بدنت
سینه اش نذر ذکات است اباعبدالله

خون گلوت

خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان
داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان
تا طعن خارجی نگدازد تن مرا
ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوان

سالار زینب(س)

از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است
آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است
سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته
خسته از دست تکان های سنانت شده است

واویلا

اگر کشتند چرا پامال کردند
تنت را زیر نیزه چال کردند
اگر کشتند چرا ذبحت نمودند
مگر عباس و اکبرت نبودند

دکمه بازگشت به بالا