در خشکسالی ام به گلستان رسیده ام
قحطی زده به رحمت باران رسیده ام
عمری است غرق لذت مستانه بوده ام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیده ام
در خشکسالی ام به گلستان رسیده ام
قحطی زده به رحمت باران رسیده ام
عمری است غرق لذت مستانه بوده ام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیده ام
روسیاه آمدم فقیر توام
تشنه ی جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تازمانی که من حقیر توام
ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب
از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب
قلبش رود به تاراج گویا که رفته معراج…
…مَن زارَ اِبن الارباب پایینِ پای ارباب
امشب شب گدایی و عرض ارادت است
باب المراد آمده و وقت حاجت است
امشب دوباره خنده به لبهای مرتضی است
وقت نزول آیه ی ناب امامت است
دل شده بی قرارِ چشم ترم
اشک باشد عیارِ چشم ترم
شد خزان روزگارِ چشم ترم
تا بیاید نگارِ چشم ترم