ولدی

پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم
نفس عالمیان از هیجان ریخت بهم

پدرش محو تماشای جمالش شده بود
در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم

مجلس رندان

بردر میخانه اینجا غیر از این مکتوب نیست

«پارسا در مجلس رندان نشستن خوب نیست»

رند را جز سر شکستن دیگرش محبوب نیست

هر که سر را نشکند امشب به ما منصوب نیست

خم ابروی شما

 

دلم ازوحی نگاه تو مسلمان شده است

خمابروی شما آیه ی قرآن شده است

من غزلاز تو نگویم که کمیتم لنگ است

ازکرامات تو دعبل شدن آسان شده است

کنج هدف

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

بوی سیب

از ابتدای غزل بوی سیب می آید

نوای ناله وامن یجیب می آید

غزل که روضه گرفته است وبینروضه او

صدای گریه  ابن شبیب میاید

دکمه بازگشت به بالا