شعر مصائب اسارت شام

ظرف سه روز موی رقیه سفید شد

بر نیزه کرده اند سر اطهر تو را

بر خاک وانهاده عدو پیکر تو را

از بهر آنکه خواهر تو  زجر کشکنند

گردانده اند پیش نگاهش سر تو را

از حال رفته بسکه به سینه زده رباب

زیرا به نیزه دیده سر اصغر تو را

ظرف سه روز موی رقیه سفید شد

ترسانده است بسکه عدو دختر تورا

اینجا برای ما صدقه جمع میکنند

از یادبرده اند مگر مادر تو را

من در میان سلسله در اوج عزتم

بر خاک کِی نهم علم لشکر تورا

خواهد به تازیانه خموشم کند ولی

نشناخته هنوز  عدو خواهر تو را

گفتم خموش , زنگ شتر هم خموش شد

دشمن شناخت قدرت پیغمبر تو را

آنقد رناله میزنم و خطبه سر دهم

تا پس دهد سر یل نام آور تو را

  مجید خضرایی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا